چند سال قبل یکی از بهترین برندهای دنیا، یک مدل تلفن همراه تولید کرد که در زمان خودش بسیار گران قیمت بود. علاوه بر امکانات فوق العاده ای که داشت معیار با کلاس بودن هم به حساب می آمد!
همان روزها من قصد خرید گوشی داشتم. یادم می آید که قیمت آن گوشی باکلاس دقیقا نُه برابر بودجه ی من بود. نمی دانم کدام ماده ی شیمیایی در مغز من ترشح شد که به فکر خریدش افتادم و بصورت قسطی به آن آرزوی دست نیافتنی رسیدم. در دانشگاه به دلیل کسب این دستاورد بزرگ، تا مدتی اسمم در لیست باکلاس ترین ها بود. این درحالی بود که زیر بار قسط های آن، کم آورده بودم! عواقب یک تصمیم گیری احساسی که داشت گلویم را فشار می داد.
احتمالا شما هم در زندگی انتخاب هایی از روی احساسات داشته اید. مثلا برایتان پیش آمده وقتی گرسنه هستید به فروشگاه بروید و سبد خریدتان را از اقلام غیر ضروری پر کنید؟
یا خودرویی در خیابان از شما سبقت بگیرد، شما نیز برای تلافی جان خود را به خطر بیاندازید و از او جلو بزنید؟
همه ی ما از روی احساس تصمیم هایی گرفته ایم که نتیجه ای جز پشیمانی برایمان نداشته است. در این مقاله به سراغ نقش احساسات در تصمیم گیری می رویم. همچنین در انتها به شما می گوییم چه کار کنید تا از روی احساسات تصمیم نگیرید.
بهتر است قبل از هرچیز با انواع تصمیم گیری آشنا شوید.
به چند روش می توانیم تصمیم بگیریم؟
ما انسان ها دائما در حال تصمیم گیری هستیم. چه غذایی بخوریم، چه رنگی بپوشیم، از کدام مسیر برویم، چه وقت با دوستمان تماس بگیریم و به طور کلی تمام زندگیمان به تصمیم گرفتن می گذرد.
این تصمیم ها را به سه نوع تقسیم می کنیم:
۱- تصمیم گیری بر اساس عقل و منطق:
مثلا فرض کنید در رابطه ی عاطفیتان دچار چالش شده اید و می خواهید یک تصمیم جدی بگیرید. اگر فقط از عقلتان استفاده کنید ممکن است تنها یک گزینه به شما پیشنهاد کند: جدایی! قاطعانه از شما می خواهد که تمام خاطرات او را دور بریزید و روی ابعاد دیگر زندگیتان تمرکز کنید.
۲- تصمیم گیری بر پایه ی احساسات:
در تصمیم گیری احساسی مغز شما رویکرد متفاوتی نسبت به حالت قبل دارد. از شما عاجزانه تمنا می کند که بسوزید و بسازید. مغزِ دل شکستهتان مکرر یادآوری می کند که دیگر مانند او در هیچ سیاره ای پیدا نخواهد شد و اگر از دستش بدهید تا ابد و یک روز تنها خواهید ماند.
۳- ترکیبی از عقل و احساسات:
در این حالت مغز سعی می کند هیجانات را کنترل کرده و بین منطق و احساسات تعادلی ایجاد کند. ممکن است تصمیم بگیرد به خودش زمان بدهد، با آن فرد گفتگو کند یا به یک مشاور مراجعه نماید.
تصمیم گیری احساسی یا صرفا منطقی همیشه هم بد نیست. فرض کنید در حال قدم زدن در خیابان هستید که ناگهان یک سگ به شما حمله می کند. تا مغز بخواهد شرایط را بسنجد و تصمیم بگیرد، هیجانتان سریع وارد عمل می شود. شما می ترسید و با تمام توان فرار می کنید. در اینجا احساسات زندگی شما را نجات داده است.
اما به طور کلی در سه راهی تصمیم گیری، راه سوم یعنی ترکیب عقل و احساس معمولا بهترین انتخاب است. از شما می خواهم خواندن مقاله ی مراحل تصمیم گیری را در برنامه ی امروزتان قرار دهید.
احساسات را بشناسیم:
احساسات همیشه همراه ما هستند. وقتی جنین بودیم احساسات مادرمان بر ما تاثیر می گذاشت. اولین روز مدرسه احساس ترس از محیط جدید را تجربه کردیم. در غم از دست دادن عزیزی غصه خوردیم. از دست همسرمان ناراحت شدیم و هزاران مثال دیگر که نشان می دهد احساسات همراه همیشگی ما بوده است.
با آن که انسان ها احساسات مثبت و منفی زیادی را تجربه می کنند اما محققان آن را به هشت دسته ی اصلی عصبانیت، ترس، انزجار، غم، تعجب و حیرت، شادی، شرم و احساس گناه تقسیم می کنند. هر یک از آن ها می تواند در تصمیم گیری به ما کمک کند یا باعث شود دست به انتخابی اشتباه بزنیم.
احساسات پاسخ هایی هستند که مغز در شرایط مختلف به ما می دهد. در واقع مغز اطلاعات را پردازش و تفسیر آن ها را در غالب احساسات به ما اعلام می کند. مثلا وقتی یک سگ به طرف ما حمله می کند، مغز خطر را می فهمد و سریعا احساس ترس را در تک تک سلول هایمان پخش می کند.
یا ممکن است دست فروشی در مترو فریاد بزند: “چون از زعفران هایم دو بسته بیشتر نمانده آن ها را به نصف قیمت حراج کردم”. مغز شما هول می شود و برای این که از این فرصت استفاده کند شما را به خرید هر دو بسته ترغیب می کند. شما هم اطاعت امر می کنید. اما وقتی به خانه می رسید و زعفران ها را باز می کنید متوجه می شوید مغزتان اشتباه کرده است. محصول تقلبی ست!
فکر می کنم به اندازه ی کافی متوجه شده باشید که چقدر نقش احساسات در انتخاب های ما اثرگذار است. در ادامه، بیش تر به تاثیر احساسات روی تصمیم گیری هایمان می پردازم.
نقش احساسات در تصمیم گیری:
تحقیقات نشان می دهد ما انسان ها دوست داریم با احساساتمان تصمیم بگیریم و بعد برای آن دلایل منطقی پیدا کنیم. علتش هم این است که چون تصمیم گیری احساسی از ناخودآگاه ما بر می آید برایمان راحت تر است! در واقع به منطق و سبک سنگین کردن کاری ندارد و زحمتش کم تر است.
مثلا در ترم های اول دانشگاه ترس از شکست باعث شد چند درس را حذف کنم یا در امتحانات آن ها شرکت نکنم؛ در حالی که برای آن درس ها به اندازه ی کافی وقت گذاشته بودم. همین تصمیم گیری احساسی مرا چند سال از درس و زندگی عقب انداخت.
همان طور که در مثال ها دیدیم احساسات می توانند در تصمیم گیری ها هم نقش مثبت و هم نقش منفی داشته باشند. پس نمی توان صرفا به تصمیم گیری احساسی بدبین بود. اما چون احساسات معمولا همراه با هیجان و محرک ما هستند ممکن است باعث تصمیم گیری های فوری و بدون فکر شوند. بنابراین در جایی که لازم است مزایا یا معایب یک موقعیت را بسنجیم سریع و احساسی تصمیمی می گیریم. پس نیاز است این احساسات را بشناسیم و با مدیریت هیجان های خود در زندگی تصمیم های بهتری بگیریم.
نقش احساسات در خطاهای شناختی هم پر رنگ است. این خطا ها جلوی منطق ما می ایستند و نمی گذارند تصمیم درستی بگیریم. مثلا می بینیم از یک کالا فقط دو عدد مانده است. (مانند آن دو بسته زعفران) پس تصمیم می گیریم منطق را به مرخصی فرستاده و آن کالا ها را خریداری کنیم، مبادا از دستمان برود. اگر درباره ی خطای شناختی چیزی نمی دانید مقاله ی ۱۶ خطای شناختی که هرکسی باید بداند را مطالعه کنید.
عواقب تصمیم گیری احساسی:
اگر بخواهیم در سه راهی انتخاب هایمان (منطق، احساسات، ترکیب هر دو) منطق را نادیده بگیریم و فقط با احساساتمان تصمیم گیری کنیم به بن بست خواهیم رسید.
اصلا ممکن احساسات ما بر اساس واقعیت نباشند. مثلا با دوستانمان فیلمی ترسناک دیده ایم و شب که می خواهیم بخوابیم جرات خاموش کردن چراغ را نداریم. در واقعیت چیزی ما را تهدید نمی کند. اما مغز ما بر اساس اطلاعات فیلم به ما هشدار می دهد که در صورت روشن نگه داشتن چراغ، بر محیط مسلط و در امنیت خواهید بود.
تاثیر آن فیلم بر احساسات و تصمیم های ما موقت است. اما اگر مغز بخواهد در شرایط مهم تری از زندگی هم به تصمیم گیری های احساسی دست بزند قطعا تعادلمان به هم می خورد.
در انتخاب شریک زندگی، مسیر کسب و کار، تصمیم به مهاجرت، انتخاب رشته تحصیلی و موارد مهم دیگر، نمی توان صرفا با احساسات تصمیم گیری کرد؛ چرا که نتیجه ی بعضی از انتخاب هایمان تا یک عمر با ما خواهد بود.
ممکن است برایتان سوال شده باشد “چگونه در موارد مهم زندگی از روی احساسات تصمیم نگیریم”. در ادامه پاسخ سوالتان را خواهم داد.
چگونه از تصمیم گیری احساسی در امان باشیم:
در این قسمت روی صحبتمان با نقش مفید و مثبت احساسات نیست. درواقع می خواهیم احساساتمان را برای تصمیم گیری های مهم کنترل کنیم. تصمیم گیری هایی که به عقل و منطقمان نیز نیاز دارند.
روش های زیر می تواند در این مورد به ما کمک کند:
۱- در هر موقعیت سعی کنید جنبه ی مثبت و منفی آن را ببینید. حتی اگر لازم است روی کاغذ بنویسید. این مورد هم کمک می کند تصمیم های فوری نگیرید و هم می توانید معایب و مزایای یک انتخاب را با هم بسنجید. به طور مثال اگر قصد انصراف از دانشگاه را دارید سریع اقدام نکنید. همه ی جوانب آن را ببینید و بعد تصمیم بگیرید.
۲- به نشانه های احساسات در بدن خود توجه کنید. مثلا ممکن است هنگام بروز خشم نفس هایتان تندتر شود یا هنگامی که ترسیده اید در دست هایتان احساس سردی کنید. مثلا خود من در هنگام عصبانیت دچار معده درد می شوم. زمانی که بتوانید این نشانه ها را در خود ببینید متوجه می شوید هیجان بالایی دارید و احتمالا زمان مناسبی برای تصمیم گیری نیست.
۵- اهداف خود را مشخص کنید. بعضی وقت ها نداشتن هدف و نقشه ی راه هم می تواند باعث شود که تصمیم های اشتباه بگیرید. از آن جایی که معمولا آتش انتخاب های اشتباه از گور تصمیم گیری احساسی بلند می شود پیشنهاد می کنم مقاله ی سیر تا پیاز هدف گذاری را بخوانید. هدف داشتن به مغز شما کمک می کند کم تر در دام تصمیم گیری های فوری بیفتد!
۶- اگر کنترل احساسات برایتان سخت است حتما به یک مشاور مراجعه کنید. او به شما کمک می کند هیجان های خود را مدیریت کنید و تصمیم های بهتری بگیرید.
جمع بندی:
احساسات همیشه و همه جا همراه ما هستند. سرکوب یا انکارشان نکنید! آن ها را ببینید، بشناسید و مدیریتشان کنید. سعی کنید در انتخاب هایتان از عقل و احساسات در کنار هم استفاده کنید؛ چرا که هر دو اطلاعات مهمی را در اختیارتان می گذارند. اطلاعاتی که می تواند به شما در تصمیم گیری بهتر کمک کند.
اگر برای کنترل احساسات در زمان تصمیم گیری روش های دیگری سراغ دارید با ما به اشتراک بگذارید.
بدون دیدگاه