فرمول موفقیت، چیزی که فکر می‌کنی نیست!


بسیار خوب! دفتر کتاب‌هایتان را باز کنید، این زنگ ریاضی داریم! امروز تصمیم داریم راجع به یک فرمول صحبت کنیم. فرمولی که بر خلاف فرمول‌های انتگرال دوران مدرسه (که هیچوقت نفهمیدیم به چه دردی میخوره!) بسیار پر کاربرد است. چه فرمولی؟ فرمول موفقیت! واقعا این مقاله غول مرحله آخر است! موفقیت موضوعیست که همه به دنبال کشف راه‌های رسیدن به آن هستند و هرکسی اصولی را برای رسیدن به آن بیان می‌کند. اما واقعا رمز موفق شدن چیست؟

ما هم در این مقاله راجع به موفقیت صحبت خواهیم کرد. منتهی اگر به دنبال روانشناسی‌های زرد موفقیت هستید باید زنگ خانه بغلی را بزنید! چون این‌جا خبری از اصولی که در جلسات انگیزشی گفته می‌شود نیست. در کلاس‌های آموزشی «چگونگی موفق شدن»، معمولا مدرس، آقاییست با کت و شلوار خوش دوخت و دندان‌های لمینت شده که اوج موفقیت خودش فروش بلیط‌های کلاسش بوده است!

مفاهیمی که در کلاس گفته می‌شود هم از این قبیل هستند: «آرزوهات رو روی کاغذ بنویس و بنداز ته یه پارچ آب، اون آب رو هر روز سه بار غرغره کن موفق میشی!» یا «رویاهات رو قاب کن بزن به در و دیوار خونه، روزی سه وعده قبل از غذا بهشون نگاه کن کائنات به کمکت میان!» اگر خیلی واقع بین و خفن باشند با صدای بلند می‌گویند «تو بتنی پس میتونی!» و این حس در مخاطب ایجاد می‌شود که «میرم بیرون و دهن همه آرزوهامو سرویس می‌کنم!» اما همین که از جلسه خارج می‌شوند دوپامین‌های ترشح شده میروند سراغ زندگیشان و آن‌ها می‌‌مانند و آرزوهای قاب شده یا ته پارچ ریخته شده!

عوامل پنهانی برای موفقیت وجود دارد.

همانطور که جواب تمام سوالات در جغرافیا آب و خاک حاصلخیز بود (!)، به سوال «چگونه موفق شویم» هم همیشه جواب «ایمان، تقوا و تلاش شبانه روزی» داده می‌شود! اما در این مقاله خواهیم گفت که در کنار تلاش و تکنیک پارچ آب (!) یک سری عوامل مهم اما پنهان هم هستند که روی موفق شدن افراد تاثیرگذارند. عواملی که کمتر به آن پرداخته می‌شود. مشتاق شدید که بدانید از چه چیزی صحبت می‌کنیم؟ تا انتهای مقاله با ما همراه باشید.

فقط قبل از شروع اصل مطلب باید بگویم منبعی که از آن برای نوشتن مقاله استفاده کرده ایم، «کتاب فرمول» نوشته آلبرت لزلو باراباشی است. باراباشی به همراه تیم خود، داده‌های تعداد زیادی از انسان‌های موفق را برای کشف فرمول موفقیت بررسی کرده و نتایج حاصل را در این کتاب بیان می‌کند؛ نتایجی بسیار جالب و قابل تأمل! منتهی آقای باراباشی از زاویه کاملا متفاوتی به موفقیت نگاه می‌کند و برای رسیدن به فرمول موفقیت از محاسبات کمک می‌گیرد؛ در نتیجه قوانین کشف شده هم تا حدی تخصصی و پیچیده هستند. پس اگر قصد خواندن مقاله را دارید باید شش دنگ حواستان را جمع کنید! (حالا دیگه می‌تونید با ما همراه باشید!)

لزلو باراباشی، نویسنده کتاب فرمول موفقیت

مفهوم موفقیت

در اولین گام باید مفهوم موفقیت را بیان کنیم. به موفقیت می‌توان از جنبه‌های گوناگون نگاه کرد؛ پس بیایید ببینیم کدام جنبه مد نظر ما است. در کتاب فرمول گفته می‌شود که دو نوع موفقیت وجود دارد.

نوع اول:

فرض کنید من در تمام عمرم آرزو داشته‌ام که پیانو زدن را یاد بگیرم. (از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون که فرض نیست، واقعیته! عجب کیفی میده بلد باشی انگشتات رو روی کلاویه‌های پیانو جابه جا کنی و آهنگ فیلم میان ستاره‌ای رو بزنی!) زمانی که آرزویم محقق شود و بتوانم پیانو بزنم به یک موفقیت دست یافته‌ام. از این نوع موفقیت تحت عنوان «موفقیت درونی» یاد می‌شود و منجر به ایجاد رضایت درونی است.

نوع دوم:

ضرب المثلی وجود دارد که می‌گوید:« اگه یک درخت در جنگل بیوفته و کسی اونجا نباشه، می‌تونیم بگیم اصلا درختی نیفتاده!» موفقیت نوع دوم با استناد به این ضرب المثل زمانی محقق می‌شود که علاوه بر خودمان، دیگران هم از ما به عنوان یک فرد موفق نام ببرند. پس این نوع را می‌توانیم «موفقیت بیرونی» بنامیم؛ چون باعث پاداش گرفتن از دیگران می‌شود. موفقیت بیرونی از خودش رد پا به جا می‌گذارد. مثلا ردپای موفقیت ورزشکاران، مدال‌هایشان است.

به مثال قبلی برگردیم؛ گفتیم اگر من مهارت پیانو زدن را یاد بگیرم، از نظر خودم به یک موفقیت دست یافته‌ام؛ اما زمانی به موفقیت نوع دوم دست خواهم یافت که دیگران هم مرا به عنوان یک پیانیست قهار بشناسند. یا مثال دیگر این که اگر همیشه میانگین نمره ریاضی من ۱۲ باشد و با تلاش آن را به ۱۵ برسانم، می‌توانم بگویم موفق شده ام؛ اما اگر میانگین نمره ریاضی در کلاس ۱۵ باشد، این موفقیت صرفا از نوع درونی است. البته دچار سوءتفاهم نشوید! نه ما و نه نویسنده نمی‌گوییم که موفقیت درونی اهمیت ندارد، بلکه هدف از بیان انواع موفقیت این است که بگوییم در اینجا نوع دوم را زیر ذره بین گذاشته ایم.

موفقیت با عملکرد چه تفاوتی دارد؟

در هر زمینه‌ای تعداد محدودی از انسان‌ها می‌توانند به موفقیت بیرونی دست پیدا کنند. (نسبت به کل کسانی که در آن زمینه فعالیت می‌کنند.) مثلا اگر در خیابان از چند نفر نام موسیقی دان‌ها یا فوتبالیست‌های موفق را بپرسید، تعداد افرادی که نام می‌برند کم‌تر از انگشتان یک دست است. (حالا خیلی ارفاق کنیم دو دست!) چه عواملی سبب می‌شود که  افراد نام برده شده موفق باشند؟‌ یا چرا نام دیگرانی که در فوتبال یا موسیقی نتایج خوبی داشته‌اند، آورده نمی‌شود؟

یا مثال دیگر این‌که همه ما ادیسون را به عنوان یک مخترع بزرگ می‌شناسیم اما امروزه ثابت شده خیلی از اختراعات ادیسون را انسان‌هایی قبل از او اختراع کرده بودند. اما چرا نام ادیسون مطرح شد نه نام قبلی‌ها؟ یا همان‌طور که می‌دانید از رزا پارک به عنوان اولین کسی که مبارزات علیه تبعیض نژادی را شروع کرده نام برده می‌شود. (رزا پارک قبول نکرد در اتوبوس جای خودش را به یک سفید پوست بدهد و این‌گونه مبارزات شروع شد.) اما مطالعات تاریخی نشان می‌دهد که قبل از رزا پارک، یک نوجوان سیاه پوست دیگر هم دقیقا کاری مشابه با رزا پارک انجام داده بود ولی نام او اصلا شناخته شده نیست. فکر می‌کنید علت چیست؟ (دیر اومدی نخوا زود برو! باید تا ته مقاله رو برا رسیدن به جواب بخونی!)

تفاوت عملکرد و موفقیت

این‌جاست که باید به تفاوت عملکرد با موفقیت بپردازیم. عملکرد کارهاییست که انجام می‌دهیم و قابلیت بهبود دارند. همچنین عملکرد را می‌توان اندازه گرفت یا با دیگران مقایسه کرد. در مثال‌های قبل رزا پارک و نوجوان سیاه پوست عملکرد‌های یکسانی داشتند یا ادیسون و مخترعان قبلی از لحاظ عملکرد تفاوتی نداشتند و اختراعات یکسانی را به جهان معرفی کرده بودند.

اما موفقیت از جنس دیگری است و در گروی نگاه دیگران به عملکرد ما است؛ یعنی موفقیت هر فرد، شامل نگاه دیگران به عملکرد اوست. همین موضوع، علت تفاوت در مثال‌های گفته شده را بیان می‌کند. نگاه جامعه به عملکرد ادیسون یا رزا پارک سبب مطرح شدن آن‌ها به عنوان انسان‌های موفق شد. در نتیجه موفقیت یک امر جمعی است. چون حتی اگر عملکرد فوق العاده ای داشته باشیم اما توسط جامعه یا شبکه انسان‌ها، دیده نشویم فراموش خواهیم شد و از ما به عنوان یک انسان موفق نام برده نخواهد شد. (این قسمتش خیلی مهم بود. چند بار بخونید تا قشنگ جا بیفته!)در بخش بعدی به سراغ اصل قضیه می‌رویم و قوانین فرمول موفقیت را بیان می‌کنیم.

موفقیت، نگاه دیگران به عملکرد ما است.

۵ قانون فرمول موفقیت

بسیار خوب! فهمیدیم که عملکرد در کنار نگاه جامعه موجب دستیابی به موفقیت می‌شود. اما چه ارتباطی بین این دو مفهوم وجود دارد؟ یا چه عوامل دیگری در دستیابی به موفقیت تأثیرگذارند؟ در این بخش با بیان قوانین موفقیت به این سوالات جواب خواهیم داد.

قانون اول فرمول موفقیت: عملکرد با موفقیت رابطه مستقیم دارد اما اگر عملکرد قابل اندازه‌گیری نباشد، شبکه هم اهمیت پیدا می‌کند. (منظور از شبکه، انسان‌هایی هستند که به عملکرد ما توجه دارند.)

در قانون اول می‌خواهیم رابطه بین عملکرد و موفقیت را بررسی کنیم. اما برای تاثیر دو فاکتور روی همدیگر، باید بتوان هردو را اندازه گیری کرد. مثلا وقتی می‌خواهیم رابطه بین میزان درس خواندن با نمره را بررسی کنیم، مدت زمان درس خواندن با نمره کسب شده را اندازه گیری و سپس مقایسه می‌کنیم.

پس در این جا هم باید عملکرد و موفقیت را اندازه‌گیری کنیم. اما عملکرد را در همه حوزه‌ها می‌توان اندازه گرفت؟ جواب منفی است. در نتیجه مسیر را بر اساس این‌که عملکرد قابل اندازه‌گیری است یا نه به دو شاخه تقسیم می‌کنیم.

۱. وقتی عملکرد قابل اندازه گیری است.

‌ در بعضی از حوزه‌ها می‌توان عملکرد را اندازه گرفت. مثلا عملکرد یک ورزشکار تنیس با تعداد مدال‌ها یا برد و باخت‌هایش اندازه گرفته می‌شود. اما موفقیت چطور؟ موفقیت را هم از جنبه‌های مختلف می‌توان اندازه گیری کرد؛‌ در این‌جا برای راحتی کار، میزان درآمد ورزشکار را ملاک اندازه‌گیری موفقیت قرار می‌دهیم. درآمد ورزشکاران هم تابعی از محبوبیتشان است. پس آقای باراباشی و تیمشان، تعداد کلیک‌های صفحه ویکی پدیای هر ورزشکار را به عنوان واحدی برای سنجش محبوبیت و سپس درآمد در نظر گرفتند. (چون هرچقدر ورزشکار بیش‌تر معروف و محبوب باشد، تعداد زیاد‌تری از افراد صفحه ویکی پدیا مربوط به او را سرچ می‌کنند.)

پس در این‌جا هدف، کشف رابطه بین نتایج بازی ورزشکار و تعداد کلیک‌های صفحه ویکی پدیا است. آقای باراباشی متوجه شد که این دو فاکتور با یکدیگر رابطه مستقیم دارند. حتی موفق به کشف فرمولی شد که بر اساس نتیجه بازی ورزشکار، تعداد کلیک‌های صفحه ویکی پدیا را محاسبه می‌کرد. بنابراین نتیجه این شد: وقتی عملکرد قابل اندازه گیری است، موفقیت تابعی از عملکرد است. هنگامی که دیگران می‌توانند عملکرد شما را اندازه‌گیری و با دیگر افرادی که در حوزه شما کار می‌کنند، مقایسه کنند؛ عملکرد عامل تعیین کننده موفقیت است.

۲. وقتی عملکرد را نمی‌توان اندازه گرفت.

اما در مورد ورزش‌های تیمی چطور؟ نتایج یا مدال‌های کسب شده مربوط به تمام اعضا است. چگونه عملکرد اعضای تیم را به صورت مجزا اندازه گیری کنیم؟  حقیقت این است که در بسیاری از حوزه‌ها اندازه گیری عملکرد غیر ممکن است. مثل زمینه‌های هنری. وقتی آثار یک هنرمند را مشاهده می‌کنیم، می‌توانیم بگوییم «خیلی خوبه» یا «عالیه!» اما راهی برای اندازه‌گیری عملکرد به صورت کمی و با اعداد و ارقام وجود ندارد. پس در این زمینه‌ها موفقیت به چه عواملی بستگی دارد؟

بیایید با یک داستان به جواب سوال برسیم. سال‌ها پیش در نیویورک، یک نقاش خیابانی با نام مستعار «سامو» به شهرت رسید. محتوای جدید و جسورانه نقاشی‌ها ، توجه مردم را به خود جلب کرده بود اما هیچ اطلاعاتی از هویت سامو در دست نبود. سال‌ها بعد مشخص شد سامو در حقیقت یک گروه دو نفره است و این سبک نقاشی توسط دو نفر با اید‌ه های یکسان ابداع شده است. اعضای گروه سامو یعنی ژان میشل باسکیا و آل دیاز عملکرد کاملا یکسانی داشتند در حدی که هیچ کس نمی‌دانست دو فرد متفاوت خالق نقاشی‌ها هستند. اما نکته جالب اینجاست که با وجود عملکرد کاملا یکسان، باسکیا بسیار بیش‌تر از دیاز مشهور و موفق شد. فکر می‌کنید علت چه بود؟

باسکیا وقتی دید که نقاشی‌ها با استقبال مردم رو به رو شده است، هویت اعضای گروه را آشکار کرد و تمایل داشت با شبکه طرفداران، منتقدان، گالری داران، خبرنگاران و … ارتباط برقرار کند. اما دیاز به برقراری ارتباط با شبکه طرفداران علاقه‌ای نداشت و سعی می‌کرد در مرکز توجه رسانه‌ها نباشد. این مثال گویای نکته‌ مهمی است: در حوزه‌هایی که عملکرد قابل اندازه گیری نیست، موفقیت به شبکه انسان‌ها و نگاه مخاطبان بستگی دارد. بنابراین اگر در حوزه‌ای مشغول به کار هستی که عملکرد با اعداد اندازه گیری نمی‌شود، از عامل شبکه غافل نشو.

قانون اول فرمول موفقیت: موفقیت حاصل عملکرد و شبکه است.

قانون دوم فرمول موفقیت: اگر یک بار موفق شوی، شانس خود را برای دوباره موفق شدن افزایش داده‌ای.

همانطور که گفتیم برای موفقیت ۵ قانون مهم و اساسی وجود دارد. قانون اول را به طور مفصل توضیح دادیم و اکنون می‌خواهیم به دومین قانون بپردازیم. (صرفا جهت گم نکردن مسیر!)

در قانون دوم، اولین نکته‌ این است که عملکرد محدودیت دارد اما موفقیت نامحدود است. تفاوت نفر اول و دوم در مسابقه دو معمولا چند صدم ثانیه است؛ نفر دوم و سوم هم همینطور. یا به عنوان مثال کسی که رکورد نفرات قبلی را می‌زند فقط در حد چند ثانیه سریع تر بوده است. مثلا اگر رکورد طی کردن مسیر مشخصی ۷ ثانیه باشد، هیچوقت کسی پیدا نمی‌‌شود که با ۲ ثانیه رکورد بزند! رکورد داران جدید نهایتا با اختلاف یک یا دو ثانیه موفق به جابه جا کردن رکورد می‌شوند.

از این مثال به چه چیزی می‌خواهیم برسیم؟ به این‌که عملکرد محدودیت دارد و دارای سقف مشخصی است. انسان‌ها در زمینه‌های مختلف هرچقدر هم که خفن (!) باشند از سقف عملکرد نمی‌توانند بالاتر بروند. (چون توانایی‌های انسان محدودیت دارد.) به عنوان مثال شرکت‌کننده‌هایی که در مسابقات بزرگ موسیقی یا استعداد یابی به فینال راه پیدا می‌کنند؛ به سقف عملکرد نزدیک شده‌اند. (البته محدودیت عملکرد به این معنی نیست که انسان‌ها نمی‌توانند ارتقا پیدا کنند. با تمرین و تکرار می‌توانیم عملکرد خود را رشد دهیم. بلکه منظور این است که اگر به بهترین و فوق العاده‌ترین و خفن‌ترین عملکرد در هر زمینه‌ای، عدد ۱۰ را اختصاص بدهیم؛ در نهایت با تلاش می‌توانیم به ۱۰ برسیم و نه بالاتر.)

اما موفقیت چطور؟ همان‌طور که می‌دانیم موفقیت مرز مشخصی ندارد و نامحدود است. در هر زمینه‌ای امکان بیش‌تر و بیش‌تر موفق شدن وجود دارد. اگر یک بار موفق شوی، شانس بیش‌تری برای رسیدن به موفقیت دوم داری؛ همچنین این مسیر انتها ندارد و تا ابد می‌‌توان با رسیدن به موفقیت‌‌های بیش‌تر، مسیر رسیدن به موفقیت‌های بعدی را هموارتر کرد.

مثال:

با همین نکته طلایی می‌توانیم دلیل مطرح شدن ادیسون (در مثال ابتدای بحث) را توضیح دهیم. به دلیل این‌‌که با اولین اختراعاتش به موفقیت‌های بزرگی رسیده بود، در فرصت‌‌های بعدی هم راحت‌تر ‌توانست به موفقیت‌های جدید دست پیدا کند؛ در حقیقت نگاه جامعه به او و اختراعاتش معطوف شد. به همین علت کسانی که پیش از او اختراعات مشابه را انجام داده بودند نتوانستند معروف و موفق شوند.

قانون سوم فرمول موفقیت: موفقیت قبلی  تناسب در شرایط فعلی = موفقیت در آینده

قانون سوم از دل قانون دوم بیرون می‌آید. یعنی وقتی موفقیتی کسب می‌کنی، موفقیت‌های بعدی به همان اندازه موفقیت اول نخواهند بود و بزرگ‌تر می‌شوند. هنگامی که اولین موفقیت را کسب کردی، اگر عملکرد بعدی‌ات به اندازه کافی خوب باشد در میزان موفقیت اول ضرب خواهد شد و موفقیت دوم به دست می‌آید. (یه چند بار روشو بخون تا قشنگ جا بیفته. خیلی سعی کردم ساده توضیح بدم.) یک مثال واضح این موضوع خواننده‌ها هستند؛ باید بسیار تلاش کنند و عملکرد عالی داشته باشند تا یکی از آهنگ‌هایشان معروف شود. اما پس از کسب اولین موفقیت، مطرح شدن آهنگ‌های بعدی راحت‌تر و وسیع تر خواهد بود.

در این‌جا موضوع «تقدم امتیازی» هم مطرح می‌شود. یعنی ما انسان‌ها به کسی امتیاز یا جایزه می‌‌دهیم که قبلا هم موفق شده باشد یا توسط انسان‌های زیادی مورد تایید باشد. سایت کیک استارتر مثال بسیار خوبیست. کیک استارتر یک استارت آپ با هدف جمع آوری سرمایه برای کسب و کارهای نوپا است. هر کسی که پروژه‌ای برای اجرا دارد، آن را در سایت معرفی می‌‌کند و انسان‌های معمولی از مبالغ کوچک تا مبالغ بزرگ برای جمع آوری مبلغ مورد نیاز کمک می‌کنند.

نتایج حاصل از این سایت نشان می‌دهد پرو‌ژه‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول پروژه‌هایی هستند که مبلغ جمع آوری شده انگشت کوچیکه‌ی سرمایه مورد نیازشان را هم نمی‌گیرد! اما پروژه‌های دسته دوم موفق به جمع‌ آوری مبلغی چندین برابر سرمایه مورد نیاز می‌شوند! چرا این اتفاق می‌افتد و تعادل وجود ندارد؟ چون پروژه‌های دسته دوم معمولا مال افرادی است که قبلا موفقیت داشته‌اند یا چون تعداد افرادی که به این پروژه‌ها کمک می‌کنند زیاد است، افراد بیش‌تری هم به پرداخت پول ترغیب می‌شوند.

قانون سوم فرمول موفقیت: با یک بار موفق شدن، شانس خود را برای موفقیت‌های بعدی افزایش می‌دهی.

قانون چهارم فرمول موفقیت: موفقیت در گروه زمانی اتفاق می‌افتد که اعضای تیم متنوع باشند.

اکثر ما فکر می‌کنیم تیمی موفق خواهد بود که همه اعضای آن نخبه و کار درست باشند. اما آقای باراباشی با بررسی تعداد زیادی از گروه‌ّها می‌گوید، تیم‌هایی موفق خواهند بود که از اعضای متنوعی تشکیل شده باشند (تنوع از لحاظ نوع مهارت و دانش)؛ اعضا توانایی توجه کردن به یک‌دیگر را داشته باشند و ساختار تیم افقی باشد. (یعنی یک رهبر متکلم وحده وجود نداشته باشد و همه اعضا در تصمیم گیری‌ها مشارکت کنند.)

البته یک تبصره هم وجود دارد. اگر هدف از تشکیل تیم، اختراع یک وسیله جدید یا ساختن چیزهای تازه است؛ ساختار عمودی کاراتر خواهد بود. یعنی باید یک رهبر قوی و متعهد وجود داشته باشد و بقیه اعضا با او همکاری کنند.

سوال مهم بعدی این است که پس از پایان کار گروه و دستیابی به موفقیت، اعتبار کار مال چه کسی است؟ به عنوان مثال هزاران نفر در خلق آیفون مشارکت داشتند اما امروزه استیو جابز به عنوان سازنده‌ آن شناخته می‌شود. ملاک تشخیص این است: موضوع پروژه با کارهای قبلی کدام عضو تیم مطابقت بیش‌تری دارد؟ علت مطرح شدن استیو جابز این بود که قبلا پروژه‌های مشابه زیادی را انجام داده بود. از این نکته چه چیزی دریافت می‌شود؟ اگر برای کسب اعتبار می‌خواهید وارد یک تیم شوید ابتدا از هدف تیم آگاهی پیدا کنید و آن را با سابقه کاری خود مطابقت دهید. در صورتی که فعالیت‌های مشابهی در کارنامه کاری خود داشته باشید، احتمال کسب اعتبار وجود دارد.

قانون پنجم فرمول موفقیت: چگونگی اجرای ایده‌های ارزشمند، نقش مهمی در موفقیت یا شکست آن ایده دارد.

قانون پنجم بیان می‌کند که داشتن ایده‌های ارزشمند و جدید، به تنهایی باعث دستیابی به موفقیت نمی‌شود. هرچقدر هم که ایده‌های نو داشته باشی اگر به خوبی آن را اجرا نکنی، موفق نخواهی شد. پس عامل کلیدی بعدی توانایی اجرای ایده‌ها است. نکته امیدوار کننده این است که توانایی اجرا، در تمام انسان‌ها با تلاش و پافشاری قابلیت رشد دارد. هرچقدر که بیش‌تر زمان بگذاری و کار کنی، در اجرای ایده‌ها موفق تر خواهی بود.(مقاله «ترس از موفقیت» و «ترس از شکست» را به عنوان مکمل این مقاله می‌توانید مطالعه کنید.)

جمع بندی

اگر بخواهم تمام مقاله را در یک جمله خلاصه کنم باید بگویم «چیزی به اسم موفقیت تو وجود نداره! در حقیقت نگاه دیگرانه به عملکردت!» این جمله تا حدی تلخ و بدبینانه به نظر می‌رسد اما حقیقت دارد. به ما می‌گوید که اگر موفق نشده‌ایم مشکل از استعدادمان نیست و مکانیزیم موفقیت پیچیده تر از این حرف‌هاست.

مطالعه «فرمول موفقیت» بار دیگر به من ثابت کرد که نگاه واقع بینانه به مسائل تا چه اندازه اهمیت دارد. چیزی که در عصر حاضر کمرنگ شده است. در شبکه‌های مجازی به طور مداوم با جمله‌هایی مثل «اگه فقیر به دنیا اومدی تقصیر خودت نیست، ولی اگه فقیر از دنیا بری مسببش خودتی.» بمباران می‌شویم. این طرز تفکر که موفقیت فقط به تلاش بستگی دارد، مثل یک ویروس در حال انتشار است. خیلی از افراد تمام تلاش خود را می کنند اما چون عوامل پنهانی که بر موفقیت موثرند را نمی‌شناسند، به نتیجه قابل توجهی دست پیدا نمی‌کنند. در نتیجه روانشناسی‌های زرد موفقیت هم مدام خود را مقصر شکست‌ها می‌دانند و دائم احساس گناه می‌کنند.

این احساس گناه و عذاب وجدان روح و جسم را فرسوده می‌کند و گاهی توان ادامه مسیر را از ما می‌گیرد. راهکار چیست؟‌ افزایش آگاهی. هرچقدر که بیش‌تر مطالعه کنیم، نگاه واقع بینانه تری نسبت به مسائل پیدا می‌کنیم. افزایش آگاهی سبب می‌شود خود را مقصر تمام مشکلات ندانیم؛ علاوه بر این باعث می‌شود پرده‌ای که روی عوامل پنهان وجود دارد کنار ‌برود و آشنایی با آن‌ها ما را به موفقیت نزدیک‌تر می‌کند.

 

نویسنده: عالیه نجاری

مررسی از نظرت

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *