من فاطمه، الان که دارم این مطلب رو مینویسم، مدیر مارکتینگ یک شرکت هستم. دانشجوی ارشدی که تقریبا ۳ ماهه فارغالتحصیل شده. از آخرین باری که راجع به خودم نوشتم، تقریبا چند ماهی میگذره. قرار بود هر تجربهای که برام رقم میخوره رو در زمان خودش بنویسم. چون زمان که میگذره، جزییات فراموش میشه، حسایی که همون موقع تجربه شده از یاد میره و ممکنه نشه دقیق روایت رو بیان کرد.
بههرحال دیگه چارهای نیست، جز اینکه نذاریم بیش از این زمان بگذره. الان هم انجامش بدیم از آیندهای که هنوز انجام ندادیم بهتره. بریم ببینیم قراره چی بشه 🙂
چی شد که اومدم سمت تولید محتوا؟
رشته تحصیلیم مهندسی صنایع بود. شاید بهظاهر هیچ ارتباطی با دیجیتال مارکتینگ نداشته باشه. ولی همین رشته به من کمک کرد که دید وسیعی به بقیه رشتهها از جمله مدیریت پیدا کنم. هیچوقت وارد بخش مهندسی و فنی صنایع نشدم. تنها تجربه کاریای که ازش داشتم، یک هفته کارآموزی توی یک شرکت عمرانی و ساخت و ساز بود!
تعدادی از واحدهای درسیمون مدیریت و بازاریابی بود. از همون موقع علاقه بیشتری به این واحدها داشتم. علاوه بر این، ارتباطاتم بیشتر من رو به این حوزه علاقمند کرد. با راضیه (یه دوست قدیمی و صمیمی) مینشستیم راجع به این موضوعات صحبت میکردیم. با چیزایی که فهمیدم، تصمیم گرفتم که برای کار وارد این حوزه بشم.
دورههای دیجیتال مارکتینگ رو میدیدم، یک سری مقاله و مطلب میخوندم. چند تا کتاب هم مطالعه کردم. با چیزای که از اینور اونور شنیده بودم، تصمیم گرفتم که وارد حوزه تولید محتوا بشم. مدتی هم با دوستام که یه شرکت آموزش اینترنتی بیمه داشتن کار کردم. دو سه تا مقاله نوشتم. مدتی هم روی سئو کار کردم. با اینکه زمان زیادی اونجا نبودم اما چیزای زیادی در مورد دیجیتال مارکتینگ یاد گرفتم. علی (دوستم) نکتههای کاربردی و مفیدی در مورد محتوا یادم داد.
توی اون شرکت بوجود اومدن و رشد یک کسبوکار رو از نزدیک دیدم. علاقهم به تولید محتوا و خود دیجیتال مارکتینگ بیشتر شده بود. هر روز چیزای بیشتری یاد میگرفتم. عاشق این بودم که یه نکته جدید یاد بگیرم. هر ایونت و سمیناری که برگزار میشد، سعی میکردم توی اون شرکت کنم. خلاصه بعد از مدتی تصمیم گرفتم که برای انجام یک کار تمام وقت، استخدام یک شرکت بشم. چون باید خیلی زود به یه درآمد میرسیدم، تا بتونم بهواسطه اون خانواده رو راضی کنم که مستقل بمونم.
شروع کردم به رزومه فرستادن. رزومهای که چیز زیادی توی اون نبود. یک سری اطلاعات داشتم اما سابقه کار چندانی نداشتم. اما میتونستم این اطمینان رو بهاونها بدم که وجود من در سازمان قطعا مؤثر خواهد بود. چون خودم رو باور داشتم. چند تا مصاحبه اولی که داشتم جالب نبودن. چون برای همۀ اونها سابقه تخصصی یکی دو ساله مهم بود.
تا اینکه، آگهی استخدام شرکت نوین رو توی لینکدین دیدم. با این شرکت آشنایی کامل داشتم. خلاصه اینکه توی این مجموعه و بخش سایتساز پرتال استخدام شدم؛ با عنوان «کارشناس تولید محتوا».
تجربه بهعنوان یک کارشناس تولید محتوا
قبلش یک سری اطلاعات راجع به تولید محتوا داشتم. توی ویرگول هم بعضی وقتا مینوشتم. در مورد ابزارهای تحلیلی مثل کیورد فایندر، سرچ کنسول و گوگل آنالیتکس هم یه چیزایی میدونستم. اما در عمل باهاشون کار نکرده بودم. تازه فهمیده بودم تا در عمل یه چیزی رو بهکار نگیری، اونو یاد نمیگیری. حالا هر چقدر هم میخوای دوره شرکت کن یا مطالعه کن!
یه تجربه تازه و جالب بود. از اینکه هر روز دارم چیزای جدید یاد میگیرم حس خوبی داشتم. کم کم کار با ابزارها و استراتژی محتوا رو یاد گرفتم. اوایل کلی سؤال و ابهام توی ذهنم بود. مدام راجع به موضوعات متفاوت، از بچهها سؤال میپرسیدم.
مهمترین چیزی که همون یکی دو ماه اول فهمیدم این بود که برای رسیدن به هدفی که دارم، تولید محتوا بهترین گزینهست. توی بقیه فیلدهای دیجیتال مارکتینگ مثل سئو و تبلیغات ادز هم سرک کشیده بودم. ولی فهمیدم که تولید محتوا باعث میشه بقیه موضوعات رو هم یاد بگیرم.
یه کارشناس محتوا چه فرصتهایی داره؟
یه کارشناس محتوا، این فرصت براش پیش میاد که راجع به همۀ بخشهای دیجیتال مارکتینگ اطلاعات کسب کنی. وقتی میخوای در مورد سئوی و بالا اومدن سایت در گوگل مقاله بنویسی، میری دنبال همه رفرنسهایی که در مورد سئو مطلب نوشتن، میری از افرادی که توی این زمینه مشغولن سؤال میپرسی. حالا دیگه در مورد سئو هم اطلاعات بهدرد بخوری داری. البته اگه هدفت این بوده باشه که یه مقاله کامل و خوب بنویسی.
علاوه بر اون، زمانی که داری برای سایت مقاله مینویسی، باید اصول سئو رو توی اون رعایت کنی. پس بازم نیازه که در مورد سئوی محتوا اطلاعات داشته باشی. یا وقتی میخوای راجع به روشهای تبلیغات سایت مطلب بنویسی، باید بری منابع گوگل ادز رو زیر و رو کنی و از تجربه بقیه استفاده کنی. پس حالا هم در مورد سئو میدونی، هم گوگل ادز.
معمولا این اتفاق برای خیلی از تولید کنندگان محتوا میفته که بعد از مدتی وارد یک حوزه دیگه میشن. یکی پاش به مارکتینگ باز میشه، یکی کسبوکار خودش رو راه میندازه، یکی مدرس یا مشاور کسبوکار میشه و…همین باعث شد که از انتخابم راضی باشم و تصمیم گرفتم تولید محتوا رو ادامه بدم.
برگردیم به تجربه تولید محتوا در شرکت
زمانی که بهعنوان کارشناس تولید محتوای شرکت پذیرفته شدم، شخص دیگهای توی این بخش مشغول نبود. قبلش بچههای مجموعه یا فریلنسر تعدادی محتوای توی وبلاگ گذاشته بودن اما هنوز خیلی جای کار داشت. روی خیلی از کیوردهای مرتبط با خودمون کار نشده بود. مقالات نیاز به آپدیت داشت.
توی مرحله اول باید یه استراتژی برای کل فعالیت محتوا انجام درست میکردم. اولین تجربه کاریم بود. اولش یکم گیج بودم. نمیدونستم از کجا شروع کنم، یا کاری که دارم انجام میدم درسته یا نه؟! ولی هر طور بود، یه برنامه مشخص کردم. لیست کارهایی که باید چند ماه آینده انجام میشد رو درآوردم.
بر اساس شرایط فعلی وبلاگ و تحقیقات کلمات کلیدی و… یه استراتژی تنظیم کردم. (توی یه مقاله در مورد استراتژی محتوا توضیح میدم). این برنامه شامل یه سری محتوای جدید با کیوردهای اصلی خدماتمون بود و یه سری ادیتهایی که باید روی مقالات موجود میشد.
یکی دو ماه اول بیشتر روی ادیت مقالات گذشت. بعدش کم کم مقالات جدید هم به برنامه اضافه شد. بزرگترین مشکلی که اون موقع داشتم، مقدمه مقاله و غیرمنسجم بودن مطالب بود ولی بعد از اینکه چندتا مطلب نوشتم، کم کم دستم اومد.
چیزی که بیشتر از نوشتن بهم انرژی میداد، برنامهریزی و چیدن استراتژی بود. اینکه برای بهبود سئوی سایت و بهینه کردن نرخ تبدیل صفحات باید چیکار کرد. اینکه چجوری توی هر مرحله از جذب تا خرید مشتری، محتوا تولید کرد، روی چه کیوردهایی کار کرد و…
پوزیشنی که توی شرکت پرتال داشتم به من این فرصت رو داد که علاوه بر خود تولید محتوا، در مورد استراتژی و مدیریت محتوا و سئو هم یاد بگیرم؛ چون توی اون بخش فقط خودم بودم. البته از راهنمایی بچههای دیگه و مدیر خودمون هم استفاده میکردم. وقتی توی یه مسیر تنهایی، این فرصت برات پیش میاد که دنبال همه چیز بری و یاد بگیری. شاید سرعت یادگیریت کم بشه، ولی چیزایی که یاد میگیری خیلی برات ارزشمنده.
چند ماهی که روی محتوای وبلاگ کار کردیم، میزان بازدید سایت رو سه چهار برابر کرد. یکی دو تا نیروی فریلنسر هم داشتیم که کمک میکردن. چون حجم کار زیاد شده بود و کار کردن با فریلنسر یکم سخت بود، یه نیروی تمام وقت هم استخدام کردیم. وبلاگ حسابی راه افتاده بود و کامنتهای زیادی روی مقالات میگرفتیم. حتی بعضی از مقالات، اصلیترین صفحات فروشمون بودن و آمار بازدید سایت خیلی بهتر شده بود.
یکسال از زمانی که توی شرکت کار می کردم گذشته بود. توی یک برههای تصمیم داشتم که از شرکت بیرون بیام. حالا یا جای دیگه مشغول بشم یا اینکه فریلنسر بشم. اتفاقا در مورد فریلنسینگ هم سرچ کردم، از کسایی که میشناختم اطلاعات گرفتم ولی دیگه برنامهم عوض شد. شاید اون موقع آمادگی این کارو نداشتم. از طرفی هم دوس داشتم توی بخشهای وسیعتر مثل مارکتینگ کار کنم. تصمیم گرفتم بمونم و بهعنوان مدیر مارکتینگ به کار خودم ادامه بدم. تصمیمی که تا الان ازش راضی بودم 🙂
تجربه مارکتینگ چجوری بود؟
حالا دیگه بهجز مدیریت محتوا باید کار بقیه بخشهای مربوط به دیجیتال مارکتینگ رو هم انجام میدادم. مثلا اینکه تبلیغات ادز رو روی چه صفحات و کیوردهایی انجام بدیم. تبلیغات ریتارگتینگ و همسان یکتانت، سنجاق و… رو چجوری انجام بدیم. و مهمتر از همه برنامه اینستاگرام مارکتینگ رو داشتیم.
بیش از هر بخشی روی این موضوع میخواستیم کار کنیم. چون میدونستیم که اینستاگرام پتانسیل این رو داره که یکی از کانالهای فروشمون باشه. در مورد اینستاگرام مارکتینگ یک سری اطلاعات داشتم ولی در عمل انجامش نداده بودم. پس این هم اولین تجربه عملیم بود؛ پر از سؤال، ابهام و چالش.
زیاد در موردش سرچ کردم، با دوستام که توی این زمینه تجربه داشتن صحبت کردم. کم کم پیج رو راه انداختیم. اوایل فقط محتوا تصویری و متنی میذاشتم. ولی بعد از یه مدت محتوای ویدیویی رو اضافه کردیم و الان اصلیترین محتوامون هست. تقریبا چند ماهه دارم روی اینستاگرام کار میکنم. چند تا تبلیغ رفتیم. کم کم موتور پیج داره گرم میشه. کلی برنامه براش دارم که خیلی زود عملی میشه.
توی محتوای سایت تا حد زیادی به چیزی که توی ذهنم بود رسیدم، چیزای زیادی یاد گرفتم و نتایجشم دیدم. میخوام این اتفاق در مورد اینستاگرام مارکتینگ هم بیفته. هنوز خیلی مونده تا به این مرحله برسم ولی چیزایی که توی همین مدت فهمیدم رو هم میگم.
در کنار اینستاگرام، به محتوای وبلاگ هم میرسم؛ البته در حدی که برنامه کلیش رو دربیارم، مقالات نوشته شده رو چک کنم و برنامه بقیه بخشها مثل ایمیل مارکتینگ، لینکدین و تلگرام رو تنظیم کنم.
بریم ببینیم چی میشه
با اینکه هنوز به برنامهای که دارم نرسیدم اما تا همین نقطهم چیزای زیادی یاد گرفتم. از تصمیمی که برای موندن توی شرکت گرفتم راضی هستم. چون مهمترین چیزی که گرفتم، اعتماد بود. اعتمادی که بهم شد باعث شد تمام تلاشم رو کنم تا نتیجه حاصل بشه.
بنظرم آدم هیچوقت نمیتونه بگه دیگه نیازی نیست جلوتر برم، چیزای دیگه یاد بگیرم و تموم. ما تنها چیزی که میتونیم بگیم اینه که ورژن بهتری از گذشته خودمون شدیم. امیدوارم همین موضوع انگیزه بیشتری برای تلاش بهم بده.
بدون دیدگاه