معجزه بازاریابی عصبی در تصمیم‌گیری مشتری

بازاریابی عصبی

اگر فکر می‌کنید مشتریان شما با مغز و منطقشان محصول شما را انتخاب می‌کنند یا تصمیم می‌گیرند از خدمات شما استفاده کنند، سخت در اشتباه هستید!

ممکن است فکر کنید تصمیم‌گیری یک فرایند منطقی هست و آدمها صرفا با توجه به دلایل و قراین موجود در مورد خرید لباس، انتخاب برند، و … تصمیم گیری می‌کنند. ولی واقعیت به این سادگیها هم نیست. علم بازاریابی عصبی در این زمینه حرفهای تازه‌ای دارد.

تحقیقات نشان می‌دهند عوامل بسیاری در تصمیم‌گیری ما موثر هستند. ما با توجه به شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تجربیات گذشته و … تصمیمات خود را می‌گیریم. با این حال چیزی که بیش از هرچیزی در انتخابهای ما موثر است، احساسات و ناخودآگاه ماست.

تاثیر احساسات در خرید

شاید این حرف خیلی برایتان عجیب باشد، ولی تحقیقات نشان می‌دهند خرید کردن بیش از آنکه یک عمل منطقی باشد، یک کار احساسی است. علم بازاریابی عصبی به بررسی این موضوع می‌پردازد و نحوه تصمیم‌گیری را در مغز به روشنی بیان می‌کند. پس با ما همراه باشید تا با بازاریابی عصبی بیشتر آشنا شوید، فرایند تصمیم‌گیری در مغز را بهتر بشناسید و در نهایت تکنیکهایی را یاد بگیرید که به شما در فروش محصولات و خدماتتان کمک می‌کند.

بازاریابی عصبی چیست؟

بازاریابی هسته اصلی هر تجارت است؛ چه شما یک شرکت B2C باشید چه یک شرکت که فقط با بیزینسهای دیگر کار می‌کند. آنچه برایتان اهمیت دارد، پیدا کردن مشتریان بالقوه و تبدیل آنها به مشتریان بالفعل وفادار است.
تاکنون بازاریابان عمدتا تلاش می‌کردند مخاطب خود را با دلایل منطقی متقاعد به خرید کنند. در حالی که در حقیقت ۹۵ درصد تصمیمات ما در بخش ناخودآگاه ذهن گرفته می‌شود. پس آنچه اکنون باید در علم بازاریابی به آن بپردازیم، این است که سر در بیاوریم تصمیمات ما در واقع چگونه گرفته می‌شوند.
بازاریابی عصبی چیست؟
بازاریابی عصبی یک فیلد بین رشته‌ای است که با بهره بردن از علوم مختلف عصب‌شناسی، روانشناسی، و بازاریابی و با کمک ابزارهایی که در دست دارد، به مطالعه تصمیمهای ما هنگام خرید می‌پردازد و راهکارهایی برای دستیابی به عمق ناخودآگاه، ذهن و قلب مشتری ارائه می‌کند.
پیش از این بازاریابی و بررسی بازار بیشتر بر پرسشنامه‌ها تکیه داشتند. اما تحقیقات نشان می‌دهند که افراد در این پرسشنامه‌ها کاملا صادق نیستند. حتی ممکن است به چیزی فکر کنند و در واقع جور دیگری عمل کنند وکاملا متوجه آنچه در ذهنشان می‌شود، نباشند. در بازاریابی عصبی می‌توان به واقعیت فکر افراد پی برد. اگر می‌خواهید در این مورد بیشتر بدانید، بد نیست به مقاله بازاریابی عصبی مراجعه کنید.

یک آزمایش ساده در تاثیر احساسات در خرید

به طور مثال در یکی از تحقیقات به افراد بدون نشان دادن برند، دو لیوان نوشابه دادند. آنها کیفیت هر دو نوشابه را مشابه ارزیابی کردند. در حالی که در آزمایشی که برند مشخصی به لیوانها خورده بود، افراد کیفیت دو لیوان را متفاوت ارزیابی کرده بودند.
در یک آزمایش دیگر ۳ لیوان نوشیدنی را به مردم با سه قیمت متفاوت عرضه کردند. آنها کیفیت نوشابه‌ها را با توجه به قیمتشان متفاوت ارزیابی کردند. در واقعیت هر سه لیوان از یک نوشابه پر شده بودند.
این مطالعات نشان می‌دهند ذهن ما تنها به طور منطقی و بدون سوگیری تصمیم نمی‌گیرد. بلکه عوامل ناخودآگاه بسیاری در تصمیم‌گیری ما دخیلند. بازاریابی عصبی برای بررسی تاثیر این موارد و برای مشخص کردن روند دقیق تصمیم‌گیری در مغز تلاش می‌کند. این علم روشهای مختلفی برای ارزیابی نحوه تصمیم‌گیری افراد دارد. برخی از این ابزارها عبارتند از:

الکتروانسفالوگرافی یا EEG

بازاریابی عصبی چیست؟ EEG

عصبها یا نورونها سلولهایی هستند که در پاسخهای شناختی ما دخیل هستند. الکتروانسفالوگرافی در واقع فعالیت مغز و نورونها را به شکل الکتریکی نمایش می‌دهد. در این روش الکترودهایی به جمجمه وصل میشوند و واکنش قسمتهای مختلف مغز به محصولات، خدمات، برندها و یا حتی بسته‌بندی کالا را ضبط می‌کنند.

این الکترودها می‌توانند تا ۴۰ دقیقه اطلاعات را ذخیره کنند. دستگاه EEG سبک و قابل حمل است و در موارد مختلفی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

اسکن مغزی یا fMRI

fMRI یکی از دیگر ابزارهایی است که برای مطالعه ساختار مغز مورد استفاده قرار می‌گیرد. این روش بر اساس تغییرات اکسیژن در جریان خون در قسمتهای مختلف مغز کار می‌کند. در واقع افزایش فعالیت نورونها در هر قسمت از مغز موجب افزایش میزان اکسیژن خون در آن ناحیه می‌شود که می‌تواند برای ارزیابی فرد به کار رود.

بازاریابی عصبی-اسکن مغزی

در این روش یک اسکن مغزی از کاربر در حالت استراحت و بدون هیچ محرکی انجام می‌شود. این اسکن بعدا به عنوان مرجع مورد استفاده قرار می‌گیرد. پس از آن محرکهای مختلف (مثل تبلیغات، محصول خاص و… ) به فرد داده می‌شود و باز هم اسکن مغزی انجام می‌شود. مقایسه این اسکن با اسکن مرجع نشان می‌دهد هر محرک کدام نورونها را به چه میزانی تحریک می‌کند.

دنبال کردن چشم

دنبال کردن چشم برای تشخیص ناحیه تمرکز مصرف‌کننده مورد استفاده قرار می‌گیرد. این روش برای بررسی رفتار مصرف‌کننده در برخورد با محرکهای بینایی، بازه توجه، الگوهای خیره شدن، و تغییرات مردمک استفاده می‌شود.

بازاریابی عصبی ابزارهای بسیار دیگری نیز دارد که برای بررسی رفتار مصرف کننده مورد استفاده قرار می‌گیرند. این روش به برندها کمک می‌کند بتوانند بفهمند مردم واقعا چگونه فکر می‌کنند و تصمیم می‌گیرند.

فرایند تصمیم‌گیری در مغز

به طور کلی تعاریف مختلفی در مورد مغز و تقسیم‌بندی های مختلف آن قرار دارند. ما در اینجا سعی می‌کنیم به ساده‌ترین روش ممکن منابع اصلی تصمیم‌گیری در مغز را مشخص کرده و برای شما شرح بدهیم.

بازاریابی عصبی-فرایند تصمیم‌گیری در مغز

مغز به سه قسمت اصلی تقسیم‌بندی می‌شود:

  • ناحیه نئوکورتکس: این بخش کامپیوتر تحلیلی مغز است که داده‌ها را پردازش می‌کند.
  • سیستم لیمبیک: بخشی است که احساسات ما در آن قرار دارند.
  • ساقه مغز: ساقه مغز و سایر قسمتهای مغز مسئول بقای ما هستند. رابرت ارنستین روانشناس این بخش را با نام ذهن مارمولکی می‌خواند.

ذهن مارمولکی یا ذهن قدیمی وضعیتهای مختلف را ارزیابی می‌کند تا تشخیص بدهد شما در خطر هستید یا نه. اگر این بخش احساس کند که شما در خطر هستید، شما را وا می‌دارد که واکنش نشان دهید و از خطر موجود دور بشوید.

این ذهن قدیمی است که تشخیص می‌دهد به چه چیزهایی توجه کند و به آنها دقت کند. برای همین این ذهن قدیمی است که باید برای شما مهم باشد و این ذهن قدیمی است که در بازاریابی باید روی آن تمرکز کنید و توجهش را جلب کنید.

در ویدیوی زیر می‌توانید توضیحات سم آشر را ببینید که توضیحاتی در مورد نورومارکتینگ و نحوه نفوذ به ذهن قدیمی را در آن شرح می‌دهد.

https://www.youtube.com/embed/hMkkVCQdoa4?feature=oembed

برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد نحوه تصمیم‌گیری در مغز و انواع دیگر تقسیم‌بندی مغز می‌توانید به مقالات زیر نیز مراجعه کنید:

تکنیکهای بازاریابی عصبی برای افزایش فروش

حالا بیایید به این بپردازیم که چگونه می‌توانید با استفاده از بازاریابی عصبی فروش خود را افزایش دهید؟

بازاریابان تکنیکهای مختلفی را به منظور تاثیرگذاری در ذهن مشتری استفاده می‌کنند. ما در این مقاله لیست جامعی از این ترفندها را برای شما جمع‌آوری کرده‌ایم تا به راحتی به آنها دست پیدا کنید.

از جلوه‌های بصری استفاده کنید.

بین پنج حسی که داریم، ذهن قدیمی بیشتر از همه به حس بینایی پاسخ می‌دهد. در واقع، نیمی از توان مغز شما صرف پردازش چیزهایی که می‌بیند، می‌شود و تمام چیزهای دیگر با نیمه دیگر انجام می‌شود.

بازاریابی عصبی-جلوه‌های بصری

درس: پس باید از المانهای چشم‌گیر و تصاویر بزرگ استفاده کنید تا بتوانید به ذهن و دل مخاطب خود نفوذ کنید.

  • رنگ: یکی از عواملی که در حس بینایی موثر است، رنگ است. هر رنگ مفهوم جدیدی را به مخاطب القا می‌کند.

شاید دقت کرده باشید که دکور فست‌فودها اکثرا رنگهای تندی دارند، زیرا این رنگها اشتها را برمی‌انگیزند. پس باید در هنگام تبلیغات، ارائه محصول و … با شناختی که از محاطبتان دارید، رنگهای مورد استفاده را انتخاب کنید.

  • بسته‌بندی: دیگر نکاتی که باید به آنها در این قسمت توجه کنید توجه به بسته‌بندی محصول است. مثلا یک تحقیق در مورد یک شرکت خاص نشان داد کاربران دیگر بسته‌بندیهای براق را نمی‌پسندند و ترجیحشان رنگهای مات است. پس می‌توانید با انجام آزمایشهای نورومارکتینگ سلیقه مخاطبین خود را تشخیص بدهید. در این زمینه می‌توانید به مقاله بسته بندی محصول، راهی برای تحریک حس مشتری مراجعه کنید.

از قدرت تضاد استفاده کنید.

ذهن قدیمی عاشق تضاد است. هرچه تضاد بیشتر؛ بهتر. شما باید به مخاطب خود نشان بدهید که شرایطی که در آن قرار دارد، خطرناک و ناامن است و استفاده از راه حل یا محصولی که شما ارائه می‌دهید، آنها را به یک شرایط امن می‌رساند.

درس: به مخاطب خود نشان بدهید که شرایط قبلی یک شرایط ناایمن است و شرایطی که شما برایشان فراهم می‌کنید، یک جای خیلی بهتر است. در واقع باید یک داستان خوب برای شرایط قبل و بعد تعریف کنید.

شاید نمونه این ترفند را در تبلیغات مختلف دیده باشید. مثلا تبلیغات محصولات لاغری سعی می‌کنند به افراد تلقین کنند که چاقی چقدر خطرناک است و تاثیر خیلی بدی در جایگاه اجتماعی فرد دارد. شاید این حرفها در واقعیت چندان درست نباشند، ولی این تبلیغات با القای حس ترس به هدف خودشان می‌رسند.

حواستان به ابتدا و انتهای پیامتان باشد.

ذهن قدیمی خیلی تحت تاثیر ابتدا و انتهای پیامها، متون، تبلیغات و … قرار دارد. این ذهن همواره هشیار است تا چیزهای دور از انتظار را رصد کند. به همین دلیل باید از فرصتی که در دست دارید استفاده کنید و همان اول با یک شروع جنجالی ذهن مخاطب را میخکوب کنید.

درس: باید یک شروع غیرمنتظره داشته باشید و پایان تبلیغ، ارائه یا پستتان نیز باید مخاطب را کاملا درگیر کند.

مثلا اگر می‌خواهید ایده‌اتان را برای یک شرکت سرمایه‌گذاری ارائه کنید، ارائه را با جمله کلیشه‌ای “آیا سوالی ندارید؟” تمام نکنید.

یهتر است بگویید “همانطور که می‌بینید، به کمک ما شما می‌توانید به (نکات مهم ارائه‌اتان یا تبلیغتان) دست یابید. پس حالا چه تصمیمی دارید؟”

از اینکه از ایده و یا محصولتان تعریف کنید، خجالت نکشید. رک باشید و بگویید چگونه می‌توانید به آنها کمک کنید.

از تاثیر موسیقی برا ذهن مخاطب غافل نشوید.

موسیقی بر حس شنوایی مخاطب تاثیر دارد و او را مستقیما درگیر می‌کند. خیلی از ما موسیقی فیلمهای مورد علاقه خود را به راحتی به خاطر می‌آوریم و با شنیدن آنها تصویر آن فیلمها در ذهنمان تداعی می‌شود.

محققان دریافته‌اند که استفاده از موسیقیهای کلاسیک در مغازه‌ها و رستورانهای لوکس فروش و سفارش را افزایش می‌دهد. برعکس، استفاده از موسیقی تند جنب و جوش و سرعت مخاطب را در مغازه افزایش می‌دهد.

بازاریابی عصبی-موسیقی

درس: تلاش کنید با آزمایش دریابید چه موسیقی شما را در ذهن مخاطب ماندگار می‌کند.

از احساسات مخاطب استفاده کنید.

ذهن قدیمی برای به یادآوری رویدادهای مهم از احساسات استفاده می‌کند. به عبارت دیگر، هرچه احساسات بیشتری در یک رویداد دخیل باشند، یادآوری آن برای ما راحتتر است. به همین خاطر است که مراسم رمانتیک مانند جشن عروسی و تولد بیشتر در خاطر ما می‌مانند تا ناهار روز قبل.

درس: در پیامی که به مخاطب می‌دهید، مقداری احساسات او را درگیر کنید. اینگونه بعد از اینکه تبلیغ تلویزیون تمام شد و یا اتاق مذاکره را ترک کردید، باز هم در ذهن او می‌مانید.

از بمباران کردن مخاطب با اطلاعات بیش از حد خودداری کنید.

ممکن است فکر کنید هرچه اطلاعات بیشتری به مخاطب بدهید، یا هرچه محصولات بیشتری به او معرفی کنید، بهتر است و او راحتتر می‌تواند انتخاب کند و تصمیم بگیرد. اما واقعیت اینطور نیست. دادن اطلاعات بیش از حد موجب می‌شود یکی از اتفاقات زیر بیفتد:

  • مخاطب نمی‌تواند واکنشی نشان بدهد.

مثل این است که دریچه چشم مخاطب بسته شده و قدرت پاسخگویی را از دست می‌دهد.

  • خسته می‌شود یا حوصله‌اش سر می‌رود.

حتما برای شما هم پیش آمده است که در یک جلسه حوصله‌اتان از اطلاعات بیش از حد و غیرضروری که دیگران ارائه می‌کنند، سر رفته باشد. حتی اگر آن اطلاعات مهم هم باشند، طولانی شدن صحبتها، سخنرانیها، تبلیغات و … می‌تواند برای مخاطب آزاردهنده باشد.

بازاریابی عصبی- تکنیکها

پس بهتر است از این آدمها درس بگیرید و اطلاعات ارائه‌شده را در حدی نگه دارید که مخاطبتان را خسته نکنید.

  • این سوال برای مخاطب پیش می‌آید که چرا دارد اینها را برای من می‌گوید.

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در مغازه از رفتار فروشنده‌ای که زیاد صحبت می‌کند و تبلیغ می‌کند و جواب سوالهایی را می‌داده که شما اصلا نپرسیده‌اید، به ستوه آمده باشید. چون نمی‌دانید چرا دارد این توضیحات را به شما می‌دهد. در این حالت مخاطب از شما فاصله می‌گیرد. پس سعی کنید از ارتکاب این اشتباهات پرهیز کنید.

  • مخاطب قدرت تصمیم‌گیری خود را از دست می‌دهد.

وقتی مخاطب را با اطلاعات زیادی بمباران می‌کنید، بدترین اتفاقی که می‌تواند بیفتد این است که مخاطب قدرت تصمیم‌گیری خودش را از دست بدهد. مثلا خود من وقتی به یک مغازه شلوغ با تنوع خیلی زیاد وارد می‌شوم و فروشنده ده مدل مختلف مانتو جلویم می‌چیند، گیج می‌شوم و تصمیم‌گیری برایم خیلی دشوار می‌شود.

یکی از کارهایی که فروشنده‌های زیرک انجام می‌دهند، این است که سریع برای مخاطب کار حذف گزینه انجام می‌دهند. در این حالت مشتری راحتتر می‌تواند بین گزینه‌های محدودتر یکی را با آسودگی انتخاب کند.

درس: پیام خودتان را تا حد ممکن ساده و خلاصه کنید. نیازی نیست همه چیز را درباره راه حل یا اجناستان  به مشتری بگویید. کافی است روی نکاتی تمرکز کنید که کار شما را از بقیه متمایز می‌کند. همچنین می‌توانید برای فهم بهتر مشتری از تمثیل، مقایسه و استعاره استفاده کنید.

از ارائه ایده‌های محض به مشتری خودداری کنید.

ذهن قدیمی زبان ملموس را به ایده‌های محض ترجیح می‌دهد. به همین دلیل است که اکثر ما درسهای عملی و کارگاهی مثل هنر یا ساخت کاردستی را به دروس انتزاعی مثل ریاضیات ترجیح می‌دهیم.

وقتی از مثلا سیب یا کتاب صحبت می‌کنیم، تجسم این ایده‌ها برای شنونده راحت است، زیرا قبلا آنها را با دستش لمس کرده است. درحالی که مفاهیم انتزاعی مثل بازده را نمی‌توان به این راحتی لمس و درک کرد.

درس: تنها با صحبت از ایده‌های تخیلی نمی‌توان مخاطب را متقاعد کرد. سعی کنید از ابزارهای تصویری، ویدیویی، ماکت و … برای نشان دادن ایده‌های خودتان استفاده کنید.

سعی کنید به مخاطب نزدیک شوید و یک ارتباط شخصی با وی برقرار کنید.

اجداد ما در قبیله زندگی می‌کردند. آنها طبیعتا منافع خوشان را به منافع قبیله‌های دیگر ترجیح می‌دادند. ذهن ما این اثر را به ارث برده و ناخودآگاه به دنبال بقا و منافع خودش است. پس ما دیگران را تنها یا به شکل هم‌قبیله می‌بینیم یا به شکل عضوی از قبایل دیگر.

بازاریابی عصبی-هم‌قبیله مشتری باشید

اگر ما کسی را هم‌قبیله خودمان بدانیم، راحتتر به او اعتماد می‌کنیم. مثلا اگر خواهر یا دوست شما آرایشگر یا محصول خاصی را به شما معرفی کند، یا حتی نصیحتی به شما بکند، شما راحتتر حرفش را می‌پذیریذ یا وقتی یک غریبه یا یک فروشنده ناآشنا جنسی را به شما پیشنهاد می‌دهد؟

پس باید خودمان را به شکل هم‌قبیله مخاطب نشان دهیم تا با او ارتباط صمیمی‌تری برقرار کنیم و بتوانیم او را راحتتر برای خرید یک محصول، سرمایه‌گذاری و … قانع کنیم.

 

درس: اگر مخاطب شما را به شکل بیگانه شناسایی کند، احتمالا قانع کردن او برای خرید، سرمایه‌گذاری و … خیلی برایتان سخت می‌شود. پس سعی کنید با مشتری صمیمانه رفتار کنید، در صورت امکان او را تو خطاب کنید و به او نشان دهید عضوی از قبیله‌اش هستید.

تکنیک نحوه بیان: تغییر چارچوب

این تکنیک موجب می‌شود ما با توجه به شرایط تصمیمات متفاوتی بگیریم. آزمایش بیماری آسیایی این تکنیک را به خوبی نشان می‌دهد.

آزمایش

ما در آمریکا هستیم و تخمین زده شده است که یک بیماری آسیایی ناشناخته قرار است جان ۶۰۰ نفر را بگیرد. دو برنامه پیشنهادی ارئه شده اند که نتایج آن به شرح زیرند:

·       برنامه الف: ۲۰۰ نفر نجات می‌یابند.

·       برنامه ب: ۳/۱ احتمال دارد که همه مردم نجات پیدا کنند و ۳/۲ احتمال دارد کسی نجات پیدا نکند.

اگر شما بودید کدام یک را انتخاب می‌کردید؟

در این حالت حدود ۷۲ درصد شرکت‌کنندگان گزینه الف را انتخاب کردند. آنها گزینه‌ای که برایشان امنتر بود را ترجیح دادند.

حالا چه اتفاقی میفتد اگر همین مسئله را ارائه کنیم و در جوابها یک تغییر کوچک ایجاد کنیم؟

·       برنامه ج: ۴۰۰ نفر می‌میرند.

·       برنامه د: ۳/۱ احتمال دارد که کسی نمیرد و ۳/۲ احتمال دارد همه بمیرند.

این بار حدود ۷۸ درصد افراد برنامه د را انتخاب کردند. که نشان می‌دهد آنها در این حالت تمایل بیشتری برای ریسک داشته و مرگ را نمی‌پذیرند.

نتیجه

از نظر منطقی مشخص است که برنامه الف و ج عینا مثل هم هستند و برنامه ب و د نیز عینا مشابهند. تنها تفوات آنها در نحوه بیان مسئله است که چارچوبهای متفاوتی را در مغز فعال می‌کند و در نتیجه انتخاب متفاوتی به دنبال دارد.

جالب است بدانید از نظر ریاضی و با توجه به مقدار مورد انتظار، نه تنها گزینه‌ها دو به دو مشابهند، بلکه هر دو گزینه الف و ب و ج و د نتایج مشایهی دارند: در همه آنها انتظار می‌رود جان ۲۰۰ نفر نجات پیدا کند.

این تکنیک خیلی جالب است. اروین گافمن نشان می‌دهد که یک محرک مشخص پاسخهای متعددی در شرایط مختلف ایجاد می‌کند. این حرف یعنی چه؟ یعنی بسته به شرایط و نحوه بیان یک مسئله، پاسخهای دریافتی برای آن متفاوت است. در واقع اینجا چارچوب به موقعیت و زمینه‌ای اشاره دارد که یک فرد در آن قرار دارد و بسته به آن می‌خواهد در مورد چیزی تصمیم بگیرد.

لاکاف، یک متخصص زبان‌شناسی آمریکایی می‌گوید حتی کلمات ساده نیز می‌توانند چارچوبهای مشخصی را فعال کنند. به عبارت دیگر:

” هر کلمه با یک چارچوب تعریف می‌شود. هر چارچوب در ذهن با یک مدار از نورونها اجرا می‌شود. هرگاه یک مدار نورون فعال میشود، تقویت شده و قوی تر می‌شود.”

این یعنی چه؟ یعنی وقتی به شما می‌گویند به فیل فکر نکن، با شنیدن کلمه فیل مدار مربوطه در ذهن فعال می‌شود و ناخودآگاه یک فیل را مجسم می‌کنید، با اینکه قصدتان چیز دیگری بوده است.

بازاریابی عصبی- تغییر چارچوب یا فریمینگ

درس: می‌بینید که با تغییر تمرکز از مرگ به زندگی و بالعکس می‌توان انتخاب افراد را دستخوش تغییر کرد. پس تلاش کنید چارچوب موثری را در مخاطب فعال کنید. برای این کار از المانهای نمادین که احساسات عموم مردم را به پذیرش خواسته شما هدایت می‌کنند، استفاده کنید.

مثلا ترس از دست دادن در همه ما قوی است. هیچ کدام از ما دلمان نمی‌خواهد چیز خوبی را از دست بدهیم. به همین دلیل است که وقتی تبلیغاتی با محوریت تعداد محدود محصول یا تخفیف را می‌شنویم، ناخودآگاه به سمت آن جذب می‌شویم و تلاش می‌کنیم آن را از دست ندهیم.

سخن پایانی

  • دیدیم که نورومارکتینگ یا بازاریابی عصبی یک روش موثر برای درک مشتری و فرایند تصمیم‌گیری هنگام خرید است.
  • آنچه در هنگام خرید نقش پررنگی ایفا می‌کند، ناخودآگاه ما است که با کمک ذهن قدیمی تصمیمات مربوط را اتخاذ می‌کند.
  • ذهن قدیمی ما به حس بینایی خیلی وابسته است. برای همین توصیه می‌شود حتما در استفاده از رنگها دقت کنید.
  • باید سعی کنید افکار و ایده‌های خود را به روشی ملموس به مشتری ارائه کنید.
  • ذهن قدیمی ما مایل است ما را همواره از خطر دور نگه دارد. پس سعی کنید به او نشان دهید شرایطی که می‌خواهید برایش فراهم کنید، امنیت بیشتری نسیت به شرایط کنونی دارد.
  • ذهن قدیمی زود خسته می‌شود. پس از بمباران کردن مشتری با اطلاعات زیادی خودداری کنید.
  • به مشتری نشان دهید عضوی از قبیله‌اش هستید.
  • با مخاطب ارتباط صمیمی برقرار کنید.
  • حواستان باشد پیامتان را با چه کلماتی به مخاطب عرضه می‌کنید.

از این تکنیکها در بیزینس خودتان استفاده کنید تا به قلب مشتری نفوذ کنید. علاوه بر این استفاده از گروه تمرکز را فراموش نکنید. گروه تمرکز کسانی هستند که گرد هم می‌آیند تا درباره یک محصول، خدمت، تبلیغ و … نظر بدهند. با استفاده از این گروهها می‌توانید دریابید چه تکنیک، رنگ و یا تبلیغی به فروش بهتر محصولاتتان می‌انجامد.

اگر این مقاله برایتان مفید بود، فراموش نکنید آن را با مسئول بازاریابی، ادمین صفحه اینستاگرام یا فروشنده مغازه‌اتان هم در میان بگذارید.

مررسی از نظرت

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *