ذهن شما زمانی که حوصلهاش سر میرود، به دنبال تفریح و سرگرمی میگردد. برای همین با شما بازی میکند. به زبان خودمانیتر: «شما رو بازی میده!». پس برای شما یک سری تله های ذهنی طراحی میکند و شما را گول میزند. در نهایت؛ بوم! شما در تله ها گیر میافتید، بدون آن که متوجه شوید. باهوش باشید و با فهمیدن تله های ذهنتان، پیروز میدان بازی شوید.
زیاد پیش میآید وقتی مادرها تماس میگیرند و به دلایلی تلفن را جواب نمیدهید، بعدها به شما میگویند ذهنشان سمت هزاران اتفاق بد رفته است. این خودش یک تله ذهنی است. اگر میخواهید بیشتر در مورد تله های ذهنی بدانید، تا انتهای این مقاله با من همراه باشید.
تله ذهنی چیست؟
تله های ذهنی خطاهایی هستند که ذهن به صورت ناخودآگاه و خودکار برای شما ایجاد میکند. این خطاها شامل افکار منفی و غیرمفیداند، زیرا اغلب نادرست هستند. تلههای ذهنی میتوانند روند فکر شما را مختل کنند و بر احساس، تصمیمها و اعمال شما تأثیر بگذارند.
هر زمان ممکن است گرفتار تله های ذهنی شوید اما تحت فشار و استرس، این گرفتاری بیشتر میشود. همانطور که گفتم در اکثر موارد در تله افتادن به صورت ناخودآگاه است و شما متوجه آن نمیشوید. پس اولین قدم برای رهایی از این تله ها، آگاهی است.
انواع تله های ذهنی
در پاراگراف بالا اشاره کردم که تله های ذهنی از خطاهای فکری و افکار منفی تشکیل میشوند. تله های ذهنی زیادی وجود دارد که در این قسمت به رایجترین آنها میپردازیم.
۱)پیشگوییهای منفی
گاهی اوقات فکر میکنید اوضاع قرار است بد پیش برود؛ پس شروع میکنید به فکر کردن در مورد اتفاقات بدی که هنوز اتفاق نیفتادهاند، اما شما در مورد آنها پیشگویی میکنید. مثل:
- من هیچوقت در کارم ترفیع نمیگیرم.
- مهمانی جمعه به من خوش نخواهد گذشت.
- من نمیتوانم مستقل شوم.
- اگر سوار هواپیما شوم سقوط میکند و میمیرم.
همهی این مثالها از پیشگویی منفی بود. گاهی این پیشگوییهای منفی را در مورد دیگران انجام میدهید. به عنوان مثال یکی از اعضای خانواده شما با زحمت یک مبلغی را برای وام تهیه کرده است. با این پول یک خانه خریده است اما شما مدام میگویید: «علی نمیتواند از پس اقساط بربیاد.» یا «او مجبور میشود خانه را بفروشد.»
بهتر است بدانید یکی از دلایل اهمالکاری، پیشگویی منفی و سناریوسازی منفی است. شما ممکن است به دلیل پیشگوییهای منفی که در ذهنتان انجام میدهید، دست به اقدام نزنید و کارها را به تعویق بیندازید. در واقع قبل از اقدام برای هر فعالیت، پیشبینی میکنید که چه اتفاقات بدی میتواند رخ دهد. پس به دلیل ترس از شکست در کارها، آنها را به تعویق میاندازید.
۲)تفکر صفر و یک
به این تفکر، تفکر سیاه-سفید یا همه-هیچ نیز میگویند. زمانی که گرفتار این خطای ذهنی میشوید، به سختی میتوانید حد وسط قضیه را ببینید. هر چیزی که یک ایراد کوچک داشته باشد برای شما به معنای شکست کامل است. در واقع نمیتوانید خود را در میانه چیزی تصور کنید (بهترین حالت یا بدترین حالت). مثل:
- به جلسه دیر رسیدم، این یک فاجعه است.
- از بین تمام نمرات خوب یک نمره بد دارم، پس معدلم خراب شد.
- من نمیتوانم به اندازه یک متخصص کار کنم، پس کلا این کار را شروع نمیکنم.
- فلانی خوشبخت نیست، پس حتما بدبخت است.
این طرز تفکر میتواند ناشی از کمالگرایی باشد. افراد کمالگرا نمیتوانند هیچ گونه نقصی را تحمل کنند و همه چیز باید در بهترین حالت ممکن خود باشد.
۳)ذهنخوانی
زمانی که تلاش میکنید حدس بزنید در ذهن دیگران چه میگذرد، ذهنخوانی انجام میدهید. بارها درگیر این قضاوت شدهاید، حتی وقتی مدرکی برای اثبات خود ندارید. نمونههایی از ذهنخوانی مثل:
- او فکر میکند من احمق هستم.
- جواب تلفنم را نمیدهد پس برای من زمانی نمیگذارد.
علاوه بر اینکه فکر میکنیم مردم ما را قضاوت میکنند، انگیزههای آنها را هم حدس میزنیم. با اینکه ممکن است در واقعیت وجود نداشته باشند، مانند: “آنها سعی میکنند من را گول بزنند”.
۴)برداشت دلخواه، یکی از تله های ذهنی
گاهی پیش میآید که بدون وجود شواهد واقعی نتیجهگیری میکنید. نتیجه گیری عجولانه ارتباط نزدیکی با ذهنخوانی دارد. ممکن است تصور کنید که رفتار افراد یک پاسخ منفی به شما است، بدون اینکه مطمئن باشید اصل داستان چه چیزی است. مثلا:
- او بدون اینکه به من سلام کند به دفترش رفت، حتما از من ناراحت است.
- او به من نگاه نمیکند، حتما کاری کردهام که خوشش نیامده است.
برداشت دلخواه بسیار به ذهنخواهی نزدیک است.
۵)تعمیم افراطی
تعمیم افراطی وقتی اتفاق میافتد که شما یک اتفاق یا یک موضوع را به همه جنبهها و شرایط زندگی خود نسبت بدهید. اصولا این تعمیمدهی در اتفاقات منفی است. اگر از کلماتی مانند «هرگز»، «همیشه»، «هیچ چیز» یا «همه چیز» استفاده کنید، در حال تعمیم دادن افراطی هستید.
به عنوان مثال، اگر شما در یک مصاحبه شغلی موفق نشدید، از این پس فکر میکنید قرار است همیشه در مصاحبهها خرابکاری کنید. یک مثال دیگر وقتی است که اتفاق بدی برای شما میافتد و از آن روز به بعد میگویید من همیشه بدشانس هستم.
۶)تله ذهنی فاجعه سازی
وقتی یک اتفاق را اغراقآمیزتر از چیزی که هست میبینید، فاجعه سازی رخ میدهد. شما یک مسئله ساده را بیش از اندازه بزرگ تصور میکنید و بیشتر بر جنبههای منفی آن تمرکز میکنید. در فاجعه سازی شما بدترین سناریو را در ذهن خود متصور میشوید. مثل:
- امروز خرابکاری کردم، قطعا رییس مرا اخراج میکند.
- با دخترم بحث کردم، حالا او از من متنفر میشود.
در فاجعه سازی، دید درست را از دست میدهید.
۷)فیلترینگ منفی
دقت کنید در مسائلی که برایتان رخ میدهد، روی جنبههای منفی آن تمرکز میکنید یا نه؟! در فیلترینگ منفی، تمام تمرکز و توجه روی نکات منفی است، بدون اینکه نکات مثبت را در نظر بگیرید. به عنوان مثال اگر رئیس شما بگوید کارت خوب است اما نیاز دارید روی جنبه ارتباطی کار کنید، شما قسمت تعریف آن را نادیده میگیرید و با خودتان میگویید: « گفت روی جنبه ارتباطی کار کن پس حتما کارم افتضاح بوده است.»
۸)برچسب زدن
وقتی برای توصیف رفتار خود یا دیگران از کلمات قضاوتی استفاده میکنید در حال برچسب زدن هستید. کلمات قضاوتی، کلماتی هستند که بار منفی دارند و به کل رفتار نسبت داده میشوند. به عنوان مثال با انجام چند کار اشتباه، خودتان را احمق خطاب میکنید یا خانوادهای که اگر فرزندشان در امتحانات عملکرد خوبی نداشته باشد، به او برچسب خنگ بودن میزنند.
۹)استدلال احساسی
هرگاه به اشتباه از احساسات خود برای اثبات یک حقیقت استفاده کنید، گرفتار تله استدلال احساسی شدهاید. به عنوان مثال: “من احساس می کنم ایدههای من بیارزش هستند، بنابراین نباید آنها را در جلسه به اشتراک بگذارم.”
درست است که احساسات جزئی از انسان هستند اما نباید تمام استدلالها، بدون منطق و صرفا بر اساس احساسات باشند. مثلا زمانی که شما احساس میکنید ترسیدهاید باید بدانید چه چیزی برای ترسیدن وجود دارد؟ نه اینکه بگویید من ترسیدم پس حتما ترسناک است. بهتر است با کمک منطق موقعیت را تحلیل کنید.
۱۰)باید و نباید
در تله ذهنی «باید و نباید»، گرفتار قوانینی میشوید که به شما یا افراد دیگر دستور میدهد چگونه فکر، احساس یا رفتار کنید. به عنوان مثال:
- من همیشه باید بدانم چه کار کنم.
- آنها باید بدانند که من چه احساسی دارم و کاری در مورد آن انجام دهند.
- من نباید احساس ناراحتی کنم.
- و …
۱۱)تله ذهنی مغالطه انصاف
در مغالطه انصاف، شخص بر این باور است که در هر موقعیتی انصاف باید رعایت شود. به عنوان مثال:
شما از اینکه همکارتان ترفیع گرفت و شما نگرفتید، ناراحت هستید. شما از خود شکایت میکنید که منصفانه نیست: “او به ندرت سر وقت سر کار حاضر می شود و من احتمالاً خیلی سخت تر از او کار میکنم.”
هنگامی که درگیر اشتباه انصاف هستید، به احتمال زیاد احساس خشم، رنجش یا ناامیدی خواهید داشت. در اینجور مواقع به جای اینکه اجازه دهید تلخی شما را درگیر کند، به خودتان بگویید: «خوب است که ارتقاء رتبه بگیری، اما من همیشه روی آن کنترل ندارم. شاید بتوانم با رئیسم صحبت کنم که چگونه میتوانم سال آینده یکی از آنها را دریافت کنم.»
۱۲)شخصی سازی
شخصی سازی زمانی اتفاق میافتد که شما همه مسائل را به خودتان ربط دهید. در واقع مسئولیت هر مسئلهی نامربوطی را برعهده بگیرید و خودتان را مقصر بدانید. به عنوان مثال اگر در روابط شکست بخورید، خود را سرزنش میکنید و میگویید عیب از من است.
شخصی سازی میتواند منجر به گناه، شرم و احساس بیکفایتی شود. سعی کنید به مسائل از منظر یک شخص سوم و بیرونی نگاه کنید. در اینصورت ممکن است متوجه شوید که عوامل مختلفی وجود دارد و مسئله فقط شما نیستید.
چگونه تله های ذهنیام را مدیریت کنم؟
با توجه به تله های ذهنی که مطرح کردیم، متوجه شدید که داشتن اینگونه افکار میتواند به سلامت روان شما آسیب برساند. تلههای زندگی با وجود آسیبی که به ما میزنند، نوعی قدرت پیشبینی و کنترل به ما میدهند. به همین دلیل مایل به گیر افتادن در این تلهها هستیم. بهعبارتیدیگر خودمان را در این تلهها زندانی میکنیم تا از ابهام و گنگی شرایط در امان بمانیم. این احساس امنیت مانع تغییر این باورها هستند.
درگیری زیاد با خطاهای ذهنی و افکار منفی باعث افسردگی، درماندگی، خودتحقیری و اضطراب میشوند. افرادی که در زندگی نمیدانند چطور با این تلهها رفتار کنند، در زندگی خوشحال نیستند و زندگی ناسازگارانهای دارند.
کاری که میتوانید برای مدیریت تلههای ذهنی انجام دهید این است که:
۱)به اینگونه تلهها آگاه شوید. اینکه بتوانید تشخیص دهید الان در ذهن شما چه میگذرد و درگیر کدام تله هستید، بسیار کمک کننده است. در همین مقاله به تعدادی از آنها اشاره کردم. با آگاهیای که به دست آوردید، بخشی از مسیر را رفتهاید.
۲)سعی کنید از منظر بیرونی به موقعیتها نگاه کنید. مثلا از خودتان بپرسید آیا دیگران نیز همین فکری که من دارم را دارند؟
۳)میتوانید از دوستان و نزدیکان خود بخواهید، همراه شما جنبههای مختلف موقعیت را بررسی کنند. این روند به آگاهی ذهن شما کمک میکند.
۴)درنهایت میتوانید از تکنیکهای ذهنآگاهی و مدیتیشن برای رهایی از تلههای ذهنی کمک بگیرید.
جمعبندی
دانستن تلههای ذهنی که در آن گرفتار میشوید میتواند واقعا مفید باشد. صرفاً توجه کردن به آنچه اتفاق میافتد و گفتن «من ذهن خودم را میخوانم!» میتواند مانع از گیر کردن شما شود. این قدم به تنهایی می تواند انرژی ذهنی و عاطفی ما را ذخیره کند و ما را از انجام کارهایی که وضعیت را بدتر می کند بازدارد. با در نظر گرفتن تمام نکاتی که در مفاله عنوان کردیم؛به یاد داشته باشید، هدف این نیست که هرگز این افکار را نداشته باشید. هدف این است که به آنها توجه کنید و زمان کمتری را صرف آنها کنید تا تأثیر کمتری بر افکار، توجه، احساسات، تصمیمات و اعمال شما داشته باشند.
بدون دیدگاه