بیایید در ابتدا یکم راجع به بازارهای مالی صحبت کنیم! (آره! خلاصه که داشِتون علاوه بر مقالهنویسی تو کار ترید هم هست!) یکی از استراتژیهای رایج در بازارهای مالی، استراتژی تمساح نام دارد؛ مدرسان بازارهای مالی همیشه میگویند این بزرگوار را الگو قرار بدهید تا موفق به کسب سود شوید. (ارتباط بین سود و تمساح را کشف کنید. ۴ نمره!)
شاید بگویید « ولی تمساحا که آه در بساط ندارن!» اما باید بگویم نکته اصلی در نحوه شکار کردن تمساح است. تمساحها برای شکار و تهیه غذا عجولانه عمل نمیکنند؛ مدت زمان طولانی در آب آرام و ساکت منتظر میمانند، فرصتها یا طعمههای مختلف را بررسی و یکی از طعمههایی که فاصله مناسبی دارد را شکار میکنند. هیچوقت تمساحی را نمیبینید که در روز ۱۰ حمله انجام بدهد. زمان و انرژیاش را روی ارزیابی فرصتها میگذارد و آن فرصتهایی که از هر لحاظ عالی هستند و امکان موفقیت بالایی دارند را انتخاب میکند. (تمساحم نشدیم!)
استراتژی تمساح چیست؟
استراتژی تمساح در بازارهای مالی هم به همین معناست. یعنی اگر میخواهی به سود برسی، باید تنها یکی از شرکتهای سهامی را در نظر بگیری؛ نمودار عملکرد سهامش را بررسی کنی و آماده ورود در فرصت مناسب باشی. اگر تمرکز خود را به صد هدف معطوف کنی و فکر کنی «ای وای این سهمه چی شد؟ نره بالا من جا بمونم. اون یکی رو حواسم باشه چک کنم.» هیچوقت موفق نخواهی شد. چون درست در فرصتی که باید آماده ورود و شکار باشی، در حال بررسی صد و یکمین هدف هستی!
در ظاهر به نظر مطلب بدیهی و سادهای به نظر میآید؛ اما جالب است بدانید برای کسانی که در بازارهای مالی سرمایهگذاری میکنند، مهمترین و در عین حال سختترین نکته همین است. چون مدام وسوسه و طمع به سراغشان میآید. با خودشان میگویند «اگه یه سهام دیگه رشد سه برابری کنه و من متوجهش نشم چی؟» پس بیخیال هدف اصلی میشوند و برای اینکه فرصتی را از دست ندهند، صد هدف را تحت نظر میگیرند؛ همین وسوسه، عامل اصلی شکست است.
نتیجه این که:
در زندگی معمولی هم این وسوسهها، علت اصلی دور شدن ما از موفقیت هستند. ما انسانها ترس شدیدی از ضرر کردن داریم و میخواهیم هیچ فرصتی را از دست ندهیم. پس خود را سرگرم تعداد بیشماری از اهداف و فرصتها میکنیم و در نهایت موفق به کسب هیچ کدام نمیشویم.
این همه در کلاسهای مربوط به آموزش بورس میگویند تمساح باشید اما من میخواهم بگویم در زندگی روزمره هم باید تمساح بود دوستان! (تازه در کلاسای بورس خدا تومن میگیرن برا همین یه نکته. من دارم اینجا مجانی میگم بهتون! حالا باز قدرمو ندونید!) استراتژی تمساح یا همان «اصل گرایی» یکی از مهمترین عوامل موفقیت است که کمتر به آن پرداخته میشود. در این مقاله میخواهیم راجع به این موضوع صحبت کنیم. یاد بگیریم که چگونه فرصتهای زندگی را ارزیابی کنیم، آنهایی که در راستای «اصل زندگیمان» نیستند را کنار بگذاریم و در نهایت تمام تمرکز و انرژی خود را برای عالیترین فرصتها صرف کنیم. حتما تا انتهای مقاله با من همراه باشید.
مفهوم اصل گرایی
در اصل گرایی، کمتر به معنیِ بهتر است.
همانطور که در بخش مقدمه گفته شد، اصل گرایی یعنی اینکه به دنبال شکار کردن تمام فرصتها نباشیم! مهمترین نکته در اصل گرایی همین است که:
«دنبال کردن تمام موقعیتها و بله گفتن به تمام فرصتها، به موفقیت ما کمکی نخواهد کرد.»
نویسندهای را تصور کنید که یک کتاب موفق نوشته است؛ احتمالا همه میخواهند با او مصاحبه کنند، به برنامههای تلویزیونی دعوت میشود، او را به سخنرانیهای مختلف دعوت میکنند و … . اگر این فرد هدف خود را دنبال کردن تمام فرصتها بگذارد احتمالا همه زمانش را مشغول سخنرانی و مصاحبه خواهد بود؛ پس کی میتواند روی نوشتن کتاب جدید تمرکز کند؟
اینجا است که اصلگرایی وارد عمل میشود و میگوید «کمتر به معنی بهتر است» یعنی باید موقعیتهای پیش رو را با دقت و آگاهانه ارزیابی کنی و عالیترینها را برای انجام دادن انتخاب کنی. (در بخش گامهای اصلگرایی، مفصل راجع به چگونگی این کار صحبت میکنیم.) بنابراین هدف اصلی در اصل گرایی این است که به جای برداشتن یک قدم در ده جهت، در یک جهت ده قدم برداریم.
اصل گرایی، به معنا و «اصل» زندگی افراد بستگی دارد.
اما چگونه باید بفهمیم چه فرصتهایی ارزش پیگیری دارند؟ با تعیین اهداف و اصولمان در زندگی.
وقتی معنا یا همان «اصل» زندگیمان را پیدا کنیم، از آن به عنوان ترازویی برای اندازهگیری ارزش فرصتها استفاده خواهیم کرد. به عنوان مثال فردی که اصل زندگیاش را «خانواده» قرار داده است، ممکن است به موقعیتهای شغلی جدید نه بگوید تا زمان بیشتری با خانوادهاش صرف کند. اما برای شخص دیگری که اصل زندگی رسیدن به جایگاه بالا در مسیر شغلی است، رد کردن موقعیتهای شغلی یک کار احمقانه به نظر میآید! در نتیجه به هیچ عنوان نمیتوان فرمول یکسانی برای همه ارائه کرد. اصل گرایی طریقه انجام کار را یاد میدهد و هرکس بنا به معنای زندگی خود از آن استفاده میکند.
اصل گرایی یعنی در هر زمان، بهترین کار را انجام دهی.
فرض کنید به ما یک مقدار محدودی پول بدهند و بگویند تا آخر ماه باید با همین پول سر کنی. (هرچند که در زندگی واقعی هم داریم همین کارو میکنیم! ایرانی جماعت این یه قلم کارو خوب بلده!) چکار خواهیم کرد؟ احتمالا برای خرج کردن خیلی محتاط میشویم. وقتی میخواهیم چیزی بخریم، آن را از تمام جنبهها بررسی میکنیم. «آیا این چیزی که دارم در ازاش پول میدم از کیفیت بالایی برخورداره؟ اگه پول رو اینجا صرف نکنم بعدا چه چیزایی میتونم به جاش بخرم؟» علت این سوالها چیست؟ محدودیت در منبع پول. چون میخواهیم برنامه ریزی درستی داشته باشیم و از این پول برای خریدن بهترین چیزها استفاده کنیم. اصل گرایی به زبان ساده، یعنی پرسیدن همین سوالها برای استفاده صحیح از منبع محدود زمان. یعنی در برابر فرصتهای ایجاد شده و چیزهایی که میتوانیم برای آنها زمان صرف کنیم، آگاهانه عمل کنیم.
همانطور که میدانید در دوران جنگ توجه قرار داریم. هزاران هزار آدم مختلف در حال تلاش و صرف هزینه هستند تا توجهمان را برای آنها خرج کنیم. گاهی این ابزارهای کنترل کننده توجه آنقدر قوی عمل میکنند که فراموش میکنیم به توانایی انتخاب کردن مجهزیم! انگار از یاد میبریم که میشود به بعضی از چیزها نه گفت!
پس اگر خودمان تصمیم نگیریم که میخواهیم تمرکز و توجهمان را کجا خرج کنیم، دیگرانی برای ما تصمیم میگیرند. اصل گرایی به ما آموزد که چگونه افسار توجه، در دست خودمان باشد و در هر زمان بهترین کار را انجام دهیم.
چرا اصلگرایی اهمیت دارد؟
موارد زیر فواید اصلگرایی و اثرات آن را بیان میکنند. در طول متن توضیح خواهیم داد که اصل گرایی چگونه به این نتایج منجر میشود.
۱. ضرورت مشخص بودن اهداف و اولویتها در زندگی را یادآور میشود.
۲. به ما کمک میکند در بین شلوغیهای زندگی و به خصوص عصر جدید، تمرکز خود را روی «اصل» زندگیمان بگذاریم.
۳. توانایی انتخاب کردن را در ما تقویت میکند و از پیروی بی چون و چرا از تمام فرصتها و موقعیتها جلوگیری میکند.
۴. اصل گرایی به ما یاد میدهد که چگونه به جای کارهای زیاد اما فرعی و بی فایده، کارهای کم و مهم انجام دهیم.
۵. به ما میآموزد که چگونه تدوینگر فیلم زندگی خود باشیم و صحنههای اضافی را برای دستیابی به نتیجه بهتر حذف کنیم.
۶. اصل گرایی به ما برای تعیین مرزها و کنترل افسار توجه شهامت میدهد.
۷. اهمیت توانایی «نه گفتن» را بیان میکند و این را لازمه تمرکز روی اصول زندگی میداند.
گامهای اصل گرایی
با مفهوم اصل گرایی آشنا شدیم و اهمیت آن را درک کردیم. حالا میرسیم به اصل قضیه یعنی چگونگی گراییدن به اصول! در کتاب اصل گرایی (که منبع اصلی ما برای نوشتن این مقاله است.) فرض بر این گذاشته شده که هدف اصلی زندگی خود را میدانید و به گامهای پس از آن میپردازد.
ما در اینجا یک مرحله به مراحل اصلی ذکر شده در کتاب اضافه میکنیم و مرحله اول را به اهمیت مشخص بودن اولویتها اختصاص میدهیم. پس اصل گرایی شامل چهارم گام یا مرحله میباشد؛
- مشخص کردن اهداف
- بررسی و ارزیابی
- حذف
- اجرا
در ادامه هریک از این گامها را به طور مفصل توضیح میدهیم و چگونگی انجام هر یک از مراحل را بیان میکنیم.
مرحله اول: مشخص بودن اهداف و اولویتها
در کتاب فرض بر این است که شما قبلا این مرحله را انجام دادهاید و اصل زندگی خود را میدانید. ما هم قصد نداریم نحوه پیدا کردن معنای زندگی را بیان کنیم. (یعنی اگر برای پیدا کردن معنای زندگی خود این مقاله را میخوانید اشتباه آمدهاید! زنگ خانه بغلی را باید بزنید!) اما تصمیم داریم مختصری راجع به اهمیت این مرحله توضیح بدهیم. (راه پیدا کردن اصل زندگی خودش ۱۰ مقاله مجزا لازم دارد. اگر سردرگم و کلافه هستید و در این مرحله مشکل دارید، به شما پیشنهاد میکنم پادکست رادیو راه مجتبی شکوری را گوش کنید. به خصوص اپیزودهای مربوط به برنامه کتاب باز خیلی آگاهی بخش و کمک کننده هستند.)
تعیین اولویتها در زندگی بسیار اهمیت دارد؛ همانطور که در بخش مفهوم اصلگرایی گفته شد، راه شناسایی فرصتهای مناسب همین اولویتها است. وقتی اهدافمان در زندگی روشن نیست، چون نمیدانیم چقدر به آنها نزدیک یا دور هستیم فکر میکنیم اوضاع همیشه خوب است! یعنی در روز یک عالمه کار انجام میدهیم و با افتخار به همه میگوییم سرمان شلوغ است اما دقیقا نمیدانیم مسیری که پیش میرویم درست است یا نه!
پس اولین قدم مشخص کردن اهداف است که به دنبال آن اولویتها و مسیر درست را میتوان مشخص کرد. وقتی میخواهیم به مسافرت برویم اول باید تعیین کنیم مقصد کجاست. تا در گامهای بعدی مسیر رسیدن به مقصد و چگونگی رفتن تا آنجا را مشخص کنیم و بفهمیم در مسیر درست هستیم یا نه. بحث مشخص کردن اهداف بسیار گسترده است. اگر به آشنایی بیشتر با این موضوع علاقه دارید، شما را به مطالعه مقاله «سیر تا پیاز هدف گذاری» دعوت میکنم.
نکته کنکوری
تعیین کردن اصل یا معنای زندگی کار راحتی نیست. به شما حق میدهم اگر با خود بگویید «من که نمیدونم دقیقا از زندگی چی میخوام» و در همین مرحله بیخیال ماجرا شوید. اگر این مسئله برایتان سخت است اولویتهای کوتاه مدتتری مشخص کنید؛ یعنی به جای هدف اصلی در کل زندگی میتوانید اولویتهای سالانه، ماهانه، هفتگی یا حتی روزانه تعیین کنید. این کار به مراتب راحتتر است. چون اکثر ما میدانیم برای مثلا یک ماه آینده به چه چیزهایی میخواهیم برسیم. (دیگه هیچ بهونهای پذیرفته نیست!)
مرحله دوم: بررسی و ارزیابی
یک مثال مشابه و ساده سازی شده برای این قضیه، مرتب کردن کمد لباسهاست! همه ما این کار را انجام دادهایم؛ گام اول این است که تمام لباسها را بررسی کنیم و آنهایی که دیگر استفاده نمیکنیم را جدا کنیم. برای این کار نباید بپرسیم «این لباس رو یه روزی میپوشم یا نه؟» بلکه باید بپرسیم «این لباسه رو عاشقشم؟» یا «اگر این لباس رو نداشتم حاضر بودم چند بدم تا بخرمش؟» این قبیل سوالات به ما کمک میکنند تا لباسها را بهتر ارزیابی کنیم و بفهمیم علاقه قلبیمان به هرکدام از آنها چیست.
در مسیر اصل گرا شدن هم یک مرحله مهم و سخت، بررسی و ارزیابی فرصتها است و با پرسیدن این قبیل سوالات در مقابل فرصتها انجام میشود. یعنی باید بین تمام کارهایی که در یک لحظه مشخص میتوانیم انجام دهیم، کاری را انتخاب کنیم که ما را به اصل زندگیمان نزدیک میکند. سایر کارهایی که ما را به هدف نزدیک نمیکنند، هرچقدر هم که کارهای بزرگ و خوبی باشند، باید کنار گذاشته شوند. این هدف اصلی در مرحله بررسی و ارزیابی است و سنجیدن موقعیتها بر این اساس انجام میشود.
انسانهای غیر اصل گرا (کسانی که به هیچ فرصتی نه نمیگویند) منتظر هستند فردی از آنها درخواستی داشته باشد تا سریع قبول کنند؛ یا چیزی کوچکترین پتانسیلی برای توجه جلب کردن از خودش نشان بدهد، تا زمان خود را دو دستی تقدیمش کنند. این افراد اصولا مرز مشخصی برای کارهای روزانه خود ندارند و بین مرزهایی که اطرافیان مشخص کردهاند زندگی میکنند! (یکی گوشای مرحله بررسی و ارزیابی رو بگیره! اینا رو بشنوه غش میکنه!) در مقابل، اصل گراییون (!) نه تنها مرز کارهای خود را تعیین کردهاند، بلکه یک دیوار محکم هم روی مرزها بنا کردهاند تا نه خودشان از مسیر منحرف شوند و نه کسی با هدف جلب توجه وارد مرزها شود!
نکته کنکوری
شاید اینطور به نظر بیاید که افراد غیراصلگرا (یا اصل نگرا!) موقعیتهای بیشتری را بررسی میکنند. اما باید بدانید که کاملا برعکس است! انسانهای اصل گرا چون در نهایت میخواهند بسیاری از موقعیتها را کاملا کنار بگذارند، فرصتهای زیادتری را مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهند؛ با نهایت دقت اینکار را میکنند چون قرار است فرصتهایی که در راستای مسیر نیستند را کاملا حذف کنند. این امر سبب میشود که احتمال کمتری برای نادیده گرفتن موقعیتهای مناسب وجود داشته باشد. به همان مثال مرتب کردن کمد برگردیم. وقتی تصمیم میگیریم لباسهای بلا استفاده را دور بریزیم، تمام آنها را با نهایت دقت بررسی میکنیم. چون لباسی که از بررسی سر بلند در نیاید کاملا دور انداخته میشود و شوخی بردار نیست!
مرحله سوم: حذف
رسیدیم به قسمت جذاب ماجرا! یعنی ریختن لباسها در کیسه و گذاشتنشان دم در! همانطور که در بخش مقدمه هم گفتم، ما انسانها فوبیای ضرر کردن داریم و نسبت به «از دست دادن» موضع میگیریم. پس اینکه با دستهای خودمان، چیزی را دور بریزیم یا به فرصتی نه بگوییم کم از شکستن شاخ غول ندارد. موقع مرتب کردن کمد لباس مدام با خود میگوییم «حالا خدا رو چه دیدی! شاید یه روزی لازمم شد و خواستم بپوشمش!» در نهایت هم لباسها نه تنها کم نمیشوند بلکه زیادتر هم میشوند! در مورد سرمایه گذاران در بازار بورس هم همین است. سختترین قسمت بی اعتنایی به سایر سهمها و سودی که میتوانند داشته باشند، است.
اما دوستان باید بدانیم که در این مرحله، حذف کردن به معنای از دست دادن نیست، بلکه گامی در جهت دستیابی به کیفیت بالاتر است. بگذارید یک مثال واقعی و تاثیر گذار بگویم. در سوابق جشنواره فیلم کن، هر فیلمی که برنده جایزه شده است، تدوینگر آن هم یا برنده جایزه شده یا حداقل نامزد دریافت جایزه بوده است. این نشان میدهد که توانایی حذف صحنههای اضافی، به اندازه بازی بازیگران، نویسندگی و کارگردانی اهمیت دارد. تدوینگران تکههایی از فیلم را حذف میکنند تا داستان از مسیر اصلی خارج نشود و کیفیت بهتری پیدا کند.
ما هم باید تدوینگر زندگی خود باشیم و گاهی فرصتها یا موقعیتهایی را هرچقدر هم زیبا، فدا کنیم تا فیلم زندگیمان به هدف اصلی خود برسد و از مسیر خارج نشود. (چقدر این قسمتش مثل دکلمه شد! اشکا رو پاک کنید بریم مرحله بعد!)
مرحله چهارم: اجرا
بسیار خوب! تا به این جای کار، اصل زندگی را مشخص کردیم، فرصتها را بر اساس آن مورد ارزیابی قرار داریم و آنهایی که در راستای دستیابی به اولویتها نبودند را حذف کردیم. الان نوبت چیست؟ درسته! آستین بالا زدن و وارد عمل شدن. اگر تا این مرحله را درست جلو آمده باشید، با کارهایی رو به رو هستید که از غربال مرحله بررسی و ارزیابی سربلند بیرون آمدهاند. پس اکنون باید تمام تمرکز و انرژی خود را روی آنها بگذارید.
قسمت خوب ماجرا این است که وقتی طبق گامهای اصل گرایی عمل میکنیم، میتوانیم تا حد نسبتا خوبی مطمئن باشیم که مسیر درستی را پیش میرویم. این مسئله اطمینان خاطر بیشتری ایجاد میکند و استرسهایمان را کاهش میدهد؛ بنابراین میتوانیم با خیال راحت روی انجام کار متمرکز شویم.
در این مرحله یک نکته بسیار مهم وجود دارد؛ «اصل گرایی را به کاری در کنار بقیه کارها تبدیل نکنید.» یعنی اصلگرایی نباید وظیفهای در چک لیست باشد که پس از اجرا تیک میخورد! بلکه باید به روشی برای زندگی کردن تبدیل شود. در حقیقت گامهای اصل گرایی باید با سبک زندگیمان آمیخته شود و به درجهای از عرفان برسیم که ناخودآگاه این اصول را در برابر تمام کارها اجرا کنیم. البته رسیدن به این درجه کار راحتی نیست و به تمرین و تکرار زیادی نیاز دارد.
موضوع دیگری به نام «کار عمیق» وجود دارد که مانند مکملی برای اصلگرایی عمل میکند. در کار عمیق اجرای با کیفیت اولویتها آموزش داده میشود و هدف اصلی استفاده از حداکثر تمرکز در انجام کارهاست. پس با آموزههای کار عمیق می توان مرحله چهارم در اصلگرایی (یعنی اجرا) را به خوبی انجام داد. برای آشنایی بیشتر، شما را به خواندن مقاله «معجزهای به نام کارعمیق» دعوت میکنم.
نکات مهم برای پیوستن به اصل گرایان!
در این قسمت میخواهیم بررسی کنیم که فرقه اصل گراییون (!) چه ویژگیهایی دارند و داشتن چه مهارتهایی به این مسئله کمک می کند؛ در نهایت هم سعی کنیم این ویژگیها را در خود تقویت کنیم.
۱. توانایی انتخاب داشته باشیم.
شاید با مشاهده این عنوان بگویید «جوک گفتی! همه آدما این توانایی رو دارن!» اما باید بگویم اکثر ما، میان شلوغیهای روزمره، گاهی فراموش میکنیم توانایی انتخاب کردن هم داریم! در مطالب قبلی هم گفتم که امروزه جنگ بر سر توجه در جریان است و ما خیلی از مواقع مغلوب دشمن میشویم! این حق طبیعی خود را از یاد میبریم و کافی است کسی از ما درخواستی کند، پیشنهادی ارائه شود یا برنامه سرگرم کنندهای روی گوشی نصب کنیم؛ به راحتی میگوییم «اععع! توجه میخوای؟ بیا توجه و زمان من مال تو!»
وقتی ساعت ۳ صبح کامنتهای دعوای دو نفر زیر پست یک سلبریتی را میخوانیم(!)، فکر میکنید از توانایی انتخاب استفاده کردهایم؟ خیر. فقط افسار توجه را به دست اینستاگرام دادهایم و او ما را به این سمت هدایت کرده است. افراد اصل گرا این توانایی را در وجود خود تقویت کردهاند و در مواجهه با تمام کارهایی که در یک زمان مشخص میتوان انجام داد، آگاهانه انتخاب میکنند. آشنایی با تکنیکهای تقویت اراده هم برای رسیدن به این هدف کمک کننده است.
۲. برای خواب کافی اهمیت قائل شویم.
شاید حتی تصورش را هم نکنید که داشتن خواب مناسب و کافی، تا چه اندازه اهمیت دارد. من در هفته گذشته این مسئله را با گوشت و پوست و خون احساس کردهام! هفته قبل باید مقالهای را مینوشتم و اصلا خوب پیش نمیرفت. ساعتها به صفحه لپ تاپ خیره میشدم و دریغ از حتی یک کلمه! کلی باید انرژی و فسفر میسوزاندم تا فقط چند جمله بنویسم. کلمات را کنار هم میچیدم، ده بار ترتیبشان را تغییر میدادم و در آخر هم از نتیجه راضی نبودم. انگاری وقتی عزم نوشتن میکردم، قسمت نویسندگی مغزم پتو را روی سرش میکشید و میگفت «رو من حساب نکن! هرجوری خودت میدونی انجامش بده!» هرچقدر هم التماس میکردم و میگفتم «لج نکن، باید تا آخر هفته مقاله را تحویل بدهم» توجهی نمیکرد!
خلاصه که سرتان را درد نیاورم کلی از کارهایم عقب افتادم. فکر میکنید علت چه بود؟ درسته! شب دیر خوابیدن! شبها خودم را به کارهای متفرقه مشغول میکردم و تا صبح تقریبا ۵ ساعت و خرده ای الی ۶ ساعت میخوابیدم. صبح با کسلی و سر درد بیدار میشدم و واقعا احساس میکردم جسمم بیداراما مغزم خواب است! فقط با یک ساعت زودتر خوابیدن این مشکل تا حد زیادی برطرف شد و خودم هم متعجب شدم از تاثیر ۶۰ دقیقه خواب بیشتر!
نمیدانید که خواب کافی چقدرررر روی بهرهوری و خلاقیتتان موثر است؛ خواب شب به طرز عجیب غریبی اهمیت دارد. به شما پیشنهاد میکنم حتما اپیزود «چرا میخوابیم» از پادکست بی پلاس را بشنوید. برای درک اهمیت مسائل، تنها راه افزایش آگاهی است و این اپیزود خیلی کمک میکند. (البته که مطالب اپیزود چرا میخوابیم، خلاصه کتابی به همین اسم است. اگر کتابش را بخوانید که دیگر عالی میشود!) در مقاله «اصولی استراحت کن» هم درباره این موضوع صحبت کردهایم.
۳. مهارت نه گفتن را در خود تقویت کنیم.
همانطور که گفتیم، یکی از گامهای اصلگرایی حذف چیزهای فرعی است. در پروسه حذف کردن خیلی از مواقع مجبور میشویم درخواستها یا پیشنهادهای دیگران را رد کنیم؛ اما قسمت سخت قضیه نه گفتن به دیگران است! برای اکثر ما نه گفتن «نه» به اطرافیان دشوار است و در خیلی از مواقع علت اصلی پایبند نبودن به اصولمان همین مسئله میباشد.
پس تقویت این مهارت بسیار اهمیت دارد. در کتاب هم راهکارهایی برای نه گفتن ارائه میکند. مثلا میتوانیم بگوییم «این کار رو نمیتونم برات انجام بدم ولی فلان کار رو میتونم» یا «من فکر نکنم برسم انجامش بدم اما فلانی میتونه» البته مهارت نه گفتن در یک یا دو پاراگراف قابل توضیح دادن نیست و مانند سایر مهارتها به یادگیری و تمرین نیاز دارد. اگر در این قسمت مشکل دارید شنیدن اپیزود «نه گفتن» از پادکست «جا فکری» بسیار کمک کننده است و راهکارهای خوبی ارائه میدهد. همچنین در مقاله «از نه گفتن نترسید» راههای غلبه بر این ترس و راهکارهای تقویت مهارت نه گفتن را بیان کردهایم.
۴. اتاق فکر داشته باشیم.
وقتی به زندگی اجدادمان نگاه میکنیم، میبینیم فرصتهای زیادی را برای تنها بودن و فکر کردن داشتهاند. مثلا موقعی که در زمین کشاوزی میکردند یا به امور دامها میرسیدند. اما در عصر حاضر سبک زندگی به گونهای شده است که روزها میآیند و میروند و شاید لحظهای با خودمان تنها نشویم. اوج زمان تنها بودنمان موقع اجابت مزاج (!) یا حمام است که البته در همین دو اتاق فکر هم سعی میکنیم گوشیهایمان را ببریم!
اگر دقت کنید دیگر برای لحظهای طاقت بیکار بودن نداریم و حتی اگر هیچ کاری هم برای انجام دادن نداشته باشیم سریع به سراغ شبکههای اجتماعی میرویم. این مسئله ما را از تنها بودن با خودمان دور کرده است. برای اینکه راجع به اهداف و اولویتهایمان تفکر کنیم، معنای زندگیمان را کشف کنیم یا به کارهایی که در راستای اصولمان هستند فکر کنیم، به اتاق فکر نیاز داریم.
پس گاهی لازم است اتاق یا محلی را به تفکر اختصاص دهیم و در آن مکان به خصوص، به دور از هرگونه حواس پرتی به انتخابها و تصمیم گیریهایمان فکر کنیم. مطمئنا در این شرایط بهتر میتوانیم ارزشهایمان را مرور کنیم و تصمیم گیریها را بر اساس آن انجام دهیم. در مقاله کار عمیق گفتیم که بسیاری از انسانهای بزرگ، زمانهایی را به تنهایی و تفکر اختصاص میدهند و بسیاری از ایدههای درخشان حاصل همین دوران است. در اپیزود «روزمردگی» از پادکست رادیو راه، آقای مجتبی شکوری به زیبایی درباره این موضوع صحبت میکنند.
۵. عادتهای خوب ایجاد کنیم.
یکی از اقدامات بسیار مهم در اصل گرایی، ایجاد عادتهای مناسب در راستای اهداف است. وقتی اولویت یا هدفی برای خود تعریف میکنیم، باید از عادتهای کوچک روزانه شروع کنیم و آنها را برای دستیابی به هدف مد نظر تنظیم کنیم. اکثر ما از قدرت کارهای کوچکی که در روز انجام میدهیم غافلیم. به عنوان یک دوست به شما پیشنهاد می کنم حتما کتاب «خرده عادتها» اثر جیمز کلییر را مطالعه کنید. بسیار بسیار آگاهی بخش و تاثیر گذار است.
تکهای از کتاب که به موضوع ما بسیار مرتبط است را مینویسم (این نوشته صرفا برای ترغیب شما به مطالعه کتاب است و اعتبار دیگری ندارد!)
کتاب خرده عادتها- صفحه ۷۱ :«بیان دقیق و مشخص آنچه میخواهید و چگونگی دستیابی به آن به شما کمک میکند به چیزهایی نه بگویید که پیشرفت را منحرف میسازند، حواستان را پرت میکنند و موجب تغییر جهت شما میشوند. ما اغلب به درخواستهای کوچک پاسخ مثبت میدهیم؛ چون در این باره که چه کار دیگری باید حتما انجام شود صراحت کافی نداریم. هنگامی که رویاهایتان مبهم هستند، آسان است که تمام روز انتظارات کوچک را توجیه کنید و هرگز به سمت کارهای خاص مورد نیاز برای موفقیت نروید.» (آخ که چقدر قشنگ بود. یادتون نره. همین امروز کتابشو بخرید!)
منابع
۱. اپیزود «اصل گرایی» از پادکست بی پلاس
۲. کتاب «اصل گرایی» نوشته گرگ مک کیون
جمع بندی
احتمالا بعد از مطالعه این مقاله به خود میگویید «اووووه! اگه بخوایم انقدر سخت بگیریم که دیگه چیزی از زندگی نمیفهمیم.» من هم موافقم که همه ما فقط یک بار زندگی میکنیم و میخواهیم از آن لذت ببریم. اما نکته اصلی در همین یک بار زندگی کردن است دوستان! اگر قرار بود مجددا به این دنیا بازگردیم یا زمان نامحدودی داشتیم، موضوع مقاله به «چیزهای بیاهمیتی که میتوان برای آنها زمان صرف کرد» تغییر میکرد!
وقتی در منابع مالی محدودیت داریم، سعی میکنیم برای خریدن هرچیزی نهایت دقت را به کار بگیریم، از تمام زوایا سبک سنگین کنیم و برای چیزهای با ارزش پول بدهیم. اما باید توجه داشته باشیم که عمرمان هم محدود است و متاسفانه نمیدانیم کی به پایان میرسد؛ این یک حقیقت تلخ است. پس سعی میکنیم مرتب از آن فرار کنیم و میگوییم «بعدا یه روزی سر فرصت انجامش میدم»
تمام اینها را گفتم که به این نکته برسم؛ به حیله مغز برای به تعویق انداختن کارها گوش نکنید. از همین امروز، اصل و اولویت زندگی خود را مشخص کنید و زمانتان را برای آنها خرج کنید.
نکته آخر هم اینکه شاید وقتی اصل گرایی را میخوانیم فکر کنیم، هدف از آن صرفا موفقیت در کسب و کار یا رسیدن به جایگاه و پول بیشتر است؛ اما توجه کنید که اصلها میتوانند هرچیزی باشند و فقط اهداف مالی را شامل نمیشوند. بودن با خانواده، کمک به دیگران، آگاهی دادن به انسانها، دنیا را به جای زیباتری تبدیل کردن و … هم میتوانند اصلهای زیبا و معنا دار شما باشند.
در زندگی چه اصول و اولویتهایی دارید؟
آیا در مسیر آنها گام بر میدارید؟
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
نویسنده: عالیه نجاری
بدون دیدگاه